آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه سن داره

مسافرکوچولو

خرداد🌞🌞

اردیبهشت هم هوا سردتر از هر سال بود و هم شلوغ پلوغ درس و چیزای دیگه نشد خیلی عکس بگیرم یه روز اولای خرداد رفتم عکسای خوشگل گرفتم برای بچه‌های کلاس اولی و پیش دبستانی قرار بود جشن پایان سال‌تحصیلی بگیرند که ما بزرگترها هم قشقرق کردیم و گفتیم ما رو هم دعوت کنید و دعوت شدیم😍   و از سالن که اومدیم بیرون برای آخرین روز مدرسه و کلاس سوم مامانم ازم یه عکس یادگاری گرفت و آخرین پستی که خانم...
31 خرداد 1402

روز دختر🧚🧚

روز دختر از مامانم خواستم برام مهمونی بگیره و مامانی قبول کرد😍 و عکسام با دوستانم و بازی بعد از جشن لاک برای دوستام هدیه گرفتم کیک‌ از نمای نزدیگ♥️ و سالاد الویه و ژله عصرانه و کادوهای من‌ و گیف زیبایی که خانم شجاعی جونم به مناسبت روز دختر بهمون دادن ...
31 ارديبهشت 1402

اردیبهشت🌸🌸

سلام یه روز خوب اردیبهشتی دوستای مامانم پارک بانوان قرار گذاشتند و ما بچه‌ها هم رفتیم و کلی خوش گذروندیم و روز معلم که برای خانم شجاعی جون جشن گرفتیم و نگم براتون از اردوی مدرسه که خیلی خیلی خیلی خوش گذشت و گرفتن مدال گواهی ضرب و سازه‌ای که با آجرام ساختم ( به ساختن سازه با هر چیزی خیلی علاقه دارم) و یه سازه‌ی دیگه که با وسایل ریاضیم ساختم و محافظ تختم رو تبدیل کردم به میز و درس می‌خونم یه روز نها...
31 ارديبهشت 1402

نوروز و فروردین🌸

جشن نوروز با چهارشنبه سوری خونه‌ی عزیز شروع شد از بعدازظهر رفتیم و تا آخر شب خوش گذروندیم روز عید به مامانی کمک دادم هفت سین چیدیم عکس گرفتیم و بعد رفتیم خونه‌ی عزیزجون و با بچه‌ها خوش گذروندیم بازی کردیم رقصیدیم تا سال تحویل شد و کلی عیدی گرفتیم و شب عید و سفره‌ی هفت سین عزیزجون و بعد از سال تحویل آبشار روشن کردیم و رفصیدیم صبح عید همگی رفتیم ویلای خاله‌اینا و عکس با هفت‌سین باران اینا و یه روز خونه سوگند اینا و عکس با هفت‌سین&zwnj...
31 فروردين 1402

اسفند

اسفند با سینما رفتن با رفقا شروع شد فیلم بام‌بالا و خونه‌تکونی و طبق معمول نشستن توی یخچال و حمام عید عروسک‌ها و یه روز که مامان و بابا خسته بودن و براشون چای ریختم با دورچین ستاره و یه شب که با عروسکام خوابیده بودم و آموزش دولپه‌ایها در درس علوم(من و آوینا) یه روز که هوا خوب بود نهار رفتیم پارک شهربازی هم رفتم یه روزم رفتم تیاتر ایشون آقای حاج علی اکبری معلم سابق بابا و مدیر خانه تئاتر هستن و استفاده‌ی درست از میزتحربر و ماهی‌های عیدم رو خربدم و جشن ت...
29 اسفند 1401

بهمن پر برف❄️❄️

بهمن ماه خیلی خوب برف بارید و من سری به سری عکس برفی گرفتم این عکس‌ها یه روز که با ترنم و مامانا رفتیم یه برف بازی خیلی حسابی (این کلاه سفید صورتی زیبا رو خاله جون برام بافتن♥️♥️😍)   و یه روز برفی دیگه     و برف پارو کردن با بابایی و یه روز سرد گردش و بازی با دینا و رضا یه روز برفی که با بابایی تو حیاط ایگلو ساختیم و من و کوه برف تو حیاطمون یه ر...
30 بهمن 1401

دی❄️❄️❄️

یه روز قشنگ دی ماهی که بالاخره برف اومد و من رفتم برف بازی با صبا و صدرا دوست شدم با هم بازی کردیم و آدم برفی ساختیم قبل از اینکه برم برف بازی این جوجه آدم برفی رو تو حیاط ساختم فردای اون روز بازم برف اومد و من بازم رفتم برف بازی و دعا کردم که باز صبا و صدرا رو ببینم و دیدمشون🤩🤩‌و اینبار به جای آدم برفی ایگلو ساختیم و من در ایگلو     جشن یلدای مدرسه و شب یلدا خونه عزیز جون جشن تولد دینا و مراسم جشن تکل...
28 دی 1401