آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مسافرکوچولو

تابستان است…

سلام این عکسا رو توی مدرسه انداختیم  رفته بودیم برای کلاس جبرانی تابستان یه روز خوب که رفتیم روستا همراه مبینا یه روز خوب که با دوستان مامانی و دوستان خودم رفتیم بعد از مدتها پارک من و بابایی و‌مامان جون« مادربزرگ بابایی» یه روز رفتیم پارک بانوان با همکلاسی هام و مامان ها و خانم زرگران درس کار کرد و‌بازی هم کردیم یه روز که رفتیم سد و من کلی آب بازی کردم و یه روز که رفتم دریاچه دوچرخه سواری بعد از حدود دوسال مامانم...
6 تير 1400

جشن الفبا

سلام کلاس اول ابتدایی من که مصادف با کرونا و غیرحضوری بود به پایان رسید و حالا من بلدم بخونم و بنویسم امروز توی مدرسه برای ما جشن الفبا گرفتن که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا همه با هم سرود الفبا رو خوندیم من‌ و دوستم آوینا که از پیش دبستانی با هم بودیم خانم‌زرگران عزیزم خیلی دوستت دارم و کیک زیبای ما و لوح پایان کلاس اول دبستان و چند دقیقه رفتیم توی کلاس تا کلیپی که خانم از عکسهای ما درست کرده بود رو ببینیم ‌‌هدیه ی زیبایی که داداش امید برام گرفت یه فروشگاه اسباب بازی هست به اسم توت فرنگی که فروشگاه مورد علاقه‌ی من و البته همه‌...
27 ارديبهشت 1400

نوروز۱۴۰۰و گوشه هایی از فروردین

سلام سال نو مبارک امسال چهارشنبه سوری مادرجون اینا و عزیز جون و دایی اینا پیش ما بودن، شب عید هم خونه ی ما بودند و سال تحویل رو با عزیزجونم و دایی اینا پیش خاله اینا بودیم و به ما خیلی خوش گذشت سیزده به در رو هم همگی با هم بودیم عیدی های من همه نقدی بودن که باهاشون یه النگو خریدم فقط عمه یه کیف خوشگل پونی و باران یه زنبیل صورتی قشنگ با جوراب به من عیدی دادن و لباس قرمز قشنگی هم که برای عید پوشیدم خاله جونم هدیه دادن بهم  و سیزده به در   و یک روز گردش و عیددیدن...
21 فروردين 1400

آیدا نام زیبای من

سلام امروز بیست و یکم دی ماه سال نود و‌ نه من یاد گرفتم اسم زیبای خودم رو بنویسم و به همین مناسبت یه جشن کوچولو گرفتیم امروز بازم دوباره  یه اسم خیلی زیبا  داره میاد تو کلاس  اسمشو بگید چه نازه  صورتشم چه ماهه  یاد گرفتیم اسم اون  آیدا آیدای مهربون  یاد گرفتیم اسم اون  آیدا آیدای خوش زبون ...
21 دی 1399