آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

مسافرکوچولو

شهریور🍇

سلام  من اولای شهریور یه بار دیگه رفتم توی استخرم آب‌بازی و دیگه استخرم رو جمع کردیم تا تابستان بعد و کیف مدرسه‌م که از دیجی‌کالا پسندیدم و خریدم و من و آقاطلا یه روزرفتیم نهار پارک و تمرین پرواز😃 و گربه بازی و گردش و از درخت بالا کشیدن و نهال و نگار دوتا خواهر دوقلو که با هم والیبال بازی کردیم از شوش اومده بودند و مسافر بودند تولد پریا کوچولومون هم شهریور بود و رقص چاقو و سراب پیش خاله‌اینا  یکی از عکسهام رو باب...
31 شهريور 1402

سفر به گیلان زیبا🌲

سلام بعد از چهارسال ما رفتیم مسافرت به سمت گیلان زیبا یازده شهریور حرکت کردیم و قصد داشتیم ده روز بمونیم همگی کلی شوق و ذوق داشتیم کلی جاها رو میخواستیم ببینیم رفتیم بندر انزلی جا گرفتیم و فردا صبحش رفتیم دریا تا ظهر همون دریا نهار خوردیم اومدیم هتل دوش گرفتیم و رفتیم منطقه آزاد انزلی تا شب، صبح روز بعد رفتیم دریا تا ظهر باز اومدیم هتل دوش گرفتیم و نهار رو رستوران خوردیم و حرکت کردیم و رفتیم جنگل آشپلا که اونجا من حالم به هم خورد برگشتنی از بازار ساحلی آسیای میانه بازدید کردیم که حالم بدتر شد و با دکتر تماس گرفتیم و نسخه الکترونیک داد و دارو و سرم گرفتیم و کمی بهتر شدم و فردا سفر رو شروع نکرده تموم کردیم و برگشتیم وقتی برگشتیم مامان و بابا و...
19 شهريور 1402

مرداد🌞🌞🌞

مرداد با مهمونی دورهمی دوستانه خونه خاله معصوم شروع شد یه شب با مامانی مدادخودکارای فانتزیم رو آوردیم مرتب کردیم کلکسیونی دارم برای خودم یه ظهر داغ مردادی و آب‌بازی حسابی تو حیاط با مامانی یه روز با مامانی رفتیم پارک هم تاب و سرسره بازی هم گردش هم بستنی هم عکس با چترهای رنگی رنگی و یه ظهر داغ مردادی دیگه و آب‌بازی با بابایی و هیأت عصر تاسوعا شب عاشورا با خاله پریسا و پریا رفتیم حسینیه و خیلی خوب بود کلی دوست پیدا کردم و اینقدر بازی کردیم که بی‌هوش...
31 مرداد 1402

تیر🌞

تیر ماه با جشنواره‌ی غذا شروع شد که خیریه هست و با دوستان رفتیم سوگند اینا رو هم دیدیم و تا شب موندیم دریاچه یه روز هم نهار رفتیم پارک یه روز رفتیم خونه خاله بانو اسما نوه خاله‌بانو هم بود و اتفاق خوب اینکه با دینا اینا رفتیم بروجرد سرزمین موج‌های آبی خیلی هیجان انگیز بود ۵ ساعت اونجا بودیم و لذت بردیم اجازه نداشتیم عکس بگیریم فقط تو مسیر رفت و پایان استخر عکس گرفتیم بیشتر از پنجاه بار سرسره‌ها رو با دینا رفتیم دو تا عید تو این ماه بود، عید قربان و عید غدیر مامانم برام این توگ...
30 تير 1402

خرداد🌞🌞

اردیبهشت هم هوا سردتر از هر سال بود و هم شلوغ پلوغ درس و چیزای دیگه نشد خیلی عکس بگیرم یه روز اولای خرداد رفتم عکسای خوشگل گرفتم برای بچه‌های کلاس اولی و پیش دبستانی قرار بود جشن پایان سال‌تحصیلی بگیرند که ما بزرگترها هم قشقرق کردیم و گفتیم ما رو هم دعوت کنید و دعوت شدیم😍   و از سالن که اومدیم بیرون برای آخرین روز مدرسه و کلاس سوم مامانم ازم یه عکس یادگاری گرفت و آخرین پستی که خانم...
31 خرداد 1402

روز دختر🧚🧚

روز دختر از مامانم خواستم برام مهمونی بگیره و مامانی قبول کرد😍 و عکسام با دوستانم و بازی بعد از جشن لاک برای دوستام هدیه گرفتم کیک‌ از نمای نزدیگ♥️ و سالاد الویه و ژله عصرانه و کادوهای من‌ و گیف زیبایی که خانم شجاعی جونم به مناسبت روز دختر بهمون دادن ...
31 ارديبهشت 1402

اردیبهشت🌸🌸

سلام یه روز خوب اردیبهشتی دوستای مامانم پارک بانوان قرار گذاشتند و ما بچه‌ها هم رفتیم و کلی خوش گذروندیم و روز معلم که برای خانم شجاعی جون جشن گرفتیم و نگم براتون از اردوی مدرسه که خیلی خیلی خیلی خوش گذشت و گرفتن مدال گواهی ضرب و سازه‌ای که با آجرام ساختم ( به ساختن سازه با هر چیزی خیلی علاقه دارم) و یه سازه‌ی دیگه که با وسایل ریاضیم ساختم و محافظ تختم رو تبدیل کردم به میز و درس می‌خونم یه روز نها...
31 ارديبهشت 1402

نوروز و فروردین🌸

جشن نوروز با چهارشنبه سوری خونه‌ی عزیز شروع شد از بعدازظهر رفتیم و تا آخر شب خوش گذروندیم روز عید به مامانی کمک دادم هفت سین چیدیم عکس گرفتیم و بعد رفتیم خونه‌ی عزیزجون و با بچه‌ها خوش گذروندیم بازی کردیم رقصیدیم تا سال تحویل شد و کلی عیدی گرفتیم و شب عید و سفره‌ی هفت سین عزیزجون و بعد از سال تحویل آبشار روشن کردیم و رفصیدیم صبح عید همگی رفتیم ویلای خاله‌اینا و عکس با هفت‌سین باران اینا و یه روز خونه سوگند اینا و عکس با هفت‌سین&zwnj...
31 فروردين 1402

اسفند

اسفند با سینما رفتن با رفقا شروع شد فیلم بام‌بالا و خونه‌تکونی و طبق معمول نشستن توی یخچال و حمام عید عروسک‌ها و یه روز که مامان و بابا خسته بودن و براشون چای ریختم با دورچین ستاره و یه شب که با عروسکام خوابیده بودم و آموزش دولپه‌ایها در درس علوم(من و آوینا) یه روز که هوا خوب بود نهار رفتیم پارک شهربازی هم رفتم یه روزم رفتم تیاتر ایشون آقای حاج علی اکبری معلم سابق بابا و مدیر خانه تئاتر هستن و استفاده‌ی درست از میزتحربر و ماهی‌های عیدم رو خربدم و جشن ت...
29 اسفند 1401

بهمن پر برف❄️❄️

بهمن ماه خیلی خوب برف بارید و من سری به سری عکس برفی گرفتم این عکس‌ها یه روز که با ترنم و مامانا رفتیم یه برف بازی خیلی حسابی (این کلاه سفید صورتی زیبا رو خاله جون برام بافتن♥️♥️😍)   و یه روز برفی دیگه     و برف پارو کردن با بابایی و یه روز سرد گردش و بازی با دینا و رضا یه روز برفی که با بابایی تو حیاط ایگلو ساختیم و من و کوه برف تو حیاطمون یه ر...
30 بهمن 1401