آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

مسافرکوچولو

پائیز آمده‌ست…

سلام سال تحصیلی شروع شد و‌ من رفتم کلاس دوم خانم یارمحمدی معلم مهربون منه  ما سه روز توی هفته رو‌حضوری میریم و دو روز هم غیرحضوری هستیم یه روز خوب که رفتیم پیش خاله اینا و یه روز خوب دیگه با خاله و باران و سوگند و ترنم و عمه و خاله حدیث و ثنا و تبسم یه روز خاله دعوتمون کرد نهار رستوران و بعدش هم رفتیم امامزاده زیارت  ...
20 مهر 1400

نیمه‌ی دوم تابستان

خیلی دوست داشتم دسته عزاداری ببینم اما نشد مامانم شب شام غریبان من رو برد دم مسجد شمع روشن کردم و یه کم نشستم و سینه زدم از وقتی کرونا اومده بیشتر از هر چیزی دلم استخر می خواست تا یه روز که رفتیم ویلای خاله اینا و حسابی رفتیم استخر و شنا و من و گلها من و دوستانم و بازی و یه روز رفتیم مدرسه برای آشنایی با خانم یارمحمدی معلم کلاس دوم و یه روز خوب دیگه با بچه‌ها و کوهنوردی با بابایی ...
10 شهريور 1400

تابستان است…

سلام این عکسا رو توی مدرسه انداختیم  رفته بودیم برای کلاس جبرانی تابستان یه روز خوب که رفتیم روستا همراه مبینا یه روز خوب که با دوستان مامانی و دوستان خودم رفتیم بعد از مدتها پارک من و بابایی و‌مامان جون« مادربزرگ بابایی» یه روز رفتیم پارک بانوان با همکلاسی هام و مامان ها و خانم زرگران درس کار کرد و‌بازی هم کردیم یه روز که رفتیم سد و من کلی آب بازی کردم و یه روز که رفتم دریاچه دوچرخه سواری بعد از حدود دوسال مامانم...
6 تير 1400

جشن الفبا

سلام کلاس اول ابتدایی من که مصادف با کرونا و غیرحضوری بود به پایان رسید و حالا من بلدم بخونم و بنویسم امروز توی مدرسه برای ما جشن الفبا گرفتن که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا همه با هم سرود الفبا رو خوندیم من‌ و دوستم آوینا که از پیش دبستانی با هم بودیم خانم‌زرگران عزیزم خیلی دوستت دارم و کیک زیبای ما و لوح پایان کلاس اول دبستان و چند دقیقه رفتیم توی کلاس تا کلیپی که خانم از عکسهای ما درست کرده بود رو ببینیم ‌‌هدیه ی زیبایی که داداش امید برام گرفت یه فروشگاه اسباب بازی هست به اسم توت فرنگی که فروشگاه مورد علاقه‌ی من و البته همه‌...
27 ارديبهشت 1400

نوروز۱۴۰۰و گوشه هایی از فروردین

سلام سال نو مبارک امسال چهارشنبه سوری مادرجون اینا و عزیز جون و دایی اینا پیش ما بودن، شب عید هم خونه ی ما بودند و سال تحویل رو با عزیزجونم و دایی اینا پیش خاله اینا بودیم و به ما خیلی خوش گذشت سیزده به در رو هم همگی با هم بودیم عیدی های من همه نقدی بودن که باهاشون یه النگو خریدم فقط عمه یه کیف خوشگل پونی و باران یه زنبیل صورتی قشنگ با جوراب به من عیدی دادن و لباس قرمز قشنگی هم که برای عید پوشیدم خاله جونم هدیه دادن بهم  و سیزده به در   و یک روز گردش و عیددیدن...
21 فروردين 1400

آیدا نام زیبای من

سلام امروز بیست و یکم دی ماه سال نود و‌ نه من یاد گرفتم اسم زیبای خودم رو بنویسم و به همین مناسبت یه جشن کوچولو گرفتیم امروز بازم دوباره  یه اسم خیلی زیبا  داره میاد تو کلاس  اسمشو بگید چه نازه  صورتشم چه ماهه  یاد گرفتیم اسم اون  آیدا آیدای مهربون  یاد گرفتیم اسم اون  آیدا آیدای خوش زبون ...
21 دی 1399

تولد۷سالگی

تولد ۷سالگی من در روز خودش هفتم دی ماه برگزار شد و به من خیلی خوش گذشت❤️ هدایای من مامان و بابا چهار تا النگو و بقیه هدایا عزیز جونم ۵۰۰تومن مادر جونم ۲۰۰تومن خاله جونم ۵۰۰تومن دایی جونم۱۰۰تومن اقدس خانم ۵۰ تومن داداش جونم بلوز شلوار و عروسک پونی سوگند کلی کاردستی بابا گیتار مامانی کتاب شازده کوچولو کیف کوچولو و دارا پونی دست همگی درد نکنه و کیک قشنگم ...
7 دی 1399