آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

مسافرکوچولو

روزهای پایانی سال

سلام  خب این روزا قصه قصه ی کروناست منم از اول اسفند دیگه پیش دبستانی نرفتم و توی خونه قرنطینه هستم فقط دوبار از خونه رفتم بیرون یه بار تولد سوگندی و یه بارم خونه ی مادر جونم  خودم رو با کاردستی درست کردن کارتون دیدن نقاشی کشیدن بازی کردن و اگه هوا خوب باشه دوچرخه بازی تو حیاط سرگرم می کنم  و با اینا کرونا رو سر می کنم عزیز جونم همچنان بیماره و مامانی تقریبا همه ی وقتش رو با عزیز می گذرونه و بابایی بیشتر پیش منه قبل از تعطیلی پیش دبستانی توی بهمن ماه یه تولد گروهی برای بچه های متولد زمستان گرفته شد که خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش گذشت سال رو به پایانه و سال جدید و نوروز در راه. کاش اتفاقای خوبی بیفته و حا...
19 اسفند 1398

زمستانی که در حال گذر است

سلام من اومدم  این روزا به کاردستی خیلی علاقه دارم و از کاردستی ساختن سیر نمی شم هنوزم عزیز جونم بیماره و کلا مامانم بی حوصله ست این ماه هم عکس ماهگرد نگرفتم فقط یه روز که برف اومد ادم برفی ساختم و چندتا عکس گرفتم دو تا از دندونای شیری بالام افتادن که تو یکی دو تا از عکسا مشخصن پیش دبستانی رو خیلی دوست دارم و اونجا خیلی خوشحالم این دو تا عکس مال روزیه که رفتم آتلیه عموفرشید عکس یادبود تولد بگیرم واین نقاشی هم خودم رو در حال دوچرخه سواری کشیدم😍   ...
6 بهمن 1398

تولد ۶ سالگی

این روزا مامانی کلا حال و حوصله نداره ولی همزمان با شب یلدا یه مهمونی کوچولوی تولد برای من گرفت هفت روز زودتر از تولدم عزیز جونم دایی حسن اینا اقدس خانوم و مادر جون و مامان جون هم مهمانمون بودن و اما عکس ها این النگو کادوی مامان و بابام هستش بقیه ی کادوهام هم ۲۰۰۰۰۰تومن عزیز جونم، ۲۰۰۰۰۰تومن مامان جونم، دستبند طلا خاله و بارانی که البته قبلا بهم داده بودن و خودشون نبودن، ۴۰۰۰۰۰ تومن دایی علی که خودشون نبودن، ۱۰۰۰۰۰ تومن دایی حسن، بلوز شلوار و ۳۰۰۰۰۰تومن داداش امیدم، شلوار مخمل صورتی اقدس خانم؛ کلی کاردستی دست ساز و ...
1 دی 1398

جشن یلدای پیش دبستانی مداد رنگی

۲۵ آذر ماه جشن یلدا ی پیش دبستانی برگزار شد و خیلی با شکوه و زیبا بود گروه عمو حمید اومده بودن و اجرای عالی داشتن خیلی خوش گذشت وما سرود شب یلدا رو خوندیم   و به قاب عکس بهمون هدیه دادن که من عکس پرسنلی پیش دبستانیم رو توش گذاشتم و یه عکس روی شاسی که ازمون گرفته بودن قبلا   ...
25 آذر 1398

روزهای سخت و تلخ!

  سلام ماهی که گذشت اتفاق تلخی افتاد که همه ی ما رو خیلی ناراحت کرد عزیز جونم دچار یه مشکل سخت شد که خدا رو شکر تا اینجا همه چیز به خیر گذشت از بدو تولدم تا ماه پیش یعنی هفتم آبان اولین ماه گردی بود که من  عکس نداشتم مامان و بابا و همگی خانواده درگیر درمان عزیز بودیم و مامانم کلا حوصله ی هیچ کس و هیچ کاری رو نداشت تقریبا هنوزم نداره مامانی یه عروسک با لباس فرم پیش دبستانی خودم برام سفارش داده بود درست کرده بودن گذاشته بود ۸ ابان که اول ربیع الاول بود یه جشن کوچولو برای ورودم به پیش دبستانی بگیره و بهم هدیه بده که اونم کنسل شد حالا ان شا الله عزیزجونم به زودی سلامتی کاملش رو به دست میاره و همه چیز به روال عادی خودش برمی گرده ما...
2 آذر 1398

آیدا از ۶۸ تا ۶۹ ماهگی

سلام من اومدم این ماه عزیز جونم چشمش رو عمل کرد و مامانم مشغول مراقبت از عزیزم بود و دایی علی اینا و خاله اینا هم یه سر اومدن پیشمون از همه مهمتر شروع پیش دبستانی من بود من به پیش دبستانی مداد رنگی شیفت بعداز ظهر رفتم که روز یکشنبه جشن بود و از دوشنبه هم رسما شروع شد من پیش دبستانی رو خیلی دوست دارم و دائم تکرار می کنم که خیلی دوسش دارم و خیلی اونجا خوشحالم جشن بدون حضور خانواده ها انجام شد و عکسی ازش ندارم بعدا عکس ها و فیلمش رو میدن یه سری عکس قبل از شروع جشن مامانم یادگاری ازم گرفت اول عکس های پیش دبستانی اول رد شدن از زیر قرآن و نمای کلی پیش دبستانی...
2 مهر 1398

آیدا از ۶۷ تا ۶۸ ماهگی

سلام من اومد مرداد پر از اتفاق های خوب بود رفتیم سفر چادگان و اصفهان که خیلی خوش گذشت رفتیم تهران نامزدی پسر داییم و رفتیم رودهن ویلای خاله اینا که خیلی خوش گذشت اول عکسای روزی که با سوگند رفتیم کافه و پارک و عکس های سفر به چادگان و اصفهان     و عکس های تهران و نوده   ‌و تئاتر من عجیب که با بارانی و مامانی رفتیم   ...
3 شهريور 1398