آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

۳۵ماهگی

سلام من آیدا کوچولو امروز ۳۵ ماهه شدم ،بابائیم به مناسبت امروز مرخصی گرفته بود تا صبح بریم پارک وعکسای ماهگرد بگیریم ونهار بریم بیرون و بعدازظهرم بریم شهربازی سر پوشیده که من از دیشب سرما خوردم و برنامه کلا به هم خورد وامروز عصر که بهتر شدم تو خونه یه چند تا عکس گرفتم  واینم عکسای آیدای ۳۵ ماهه ی سرماخورده   ...
7 آذر 1395

آیدا از ۳۴ تا ۳۵ ماهگی

سلام یه موضوع جالب اینکه در آستانه ی ۳ سالگی منی که از اون اول به ندرت کلمه ای رو پس وپیش یا نادرست تلفظ می کردم یهو خیلی از کلمات رو نادرست می گم اونقدر این کلمه ها زیاد شدن که نمیشه لیستشون رو نوشت حداقل دوتا حرف کلمه ها رو جا به جا می کنم مثلا لفطا به جای لطفا وترهان به جای تهران والی آخر یه مدت بوداز واژه ی بی ادب زیاد استفاده می کردم وبابا وداداش ازین موضوع خیلی ناراحت بودن مامانیم هم یه راه حل پیدا کرد اونم اینکه هروقت عصبانی میشم به جای بی ادب بگم با ادب ،که راه حل خوبی بود و من دیگه به ندرت حواسم پرت میشه وحرف بد می زنم کلا دختر با مودب وخانومی هستم ،همیشه خجالتی بودم ولی میزانش خیلی بالا رفته وخجالتی تر شدم در آستانه ی ۳ سالگی،...
1 آذر 1395

۳۴ماهگی

سلام من آیدا کوچولو امروز ۳۴ ماهه شدم     مامان نوشت:من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی فقط خوب کردی امتداد من شدی...خوب کردی ...
7 آبان 1395

آیدا از ۳۳ تا ۳۴ ماهگی

سلام این ماه رنگهای آبی قرمز زرد سبز صورتی آبی ونارنجی رو یاد گرفتم هرچند گاهی باز اشتباه می کنم واین برای من یه تحول بزرگ محسوب میشه فرم صدام یهو تغییر کرده انگار پخته تر شده صدام؛عاشق ترشی وخیار شور وخصوصا زیتونم هویج وکلم ونارنگی وکلا میوه وسبزیجات رو دوست دارم همچنان میونم با غذا خیلی خوب نیست،ولی شیر رو بهتر از قبل می خورم ومامانم از این بابت واقعا خوشحاله یهو به کارتون علاقمند شدم وبرخلاف قبل که اصلا اهل تلویزیون نبودم جدیدا گاهی کارتون میبینم که البته مامانم زمانش رو کنترل می کنه  جدیدا علاقمند شدم اسامی رو از مامانم دائم می پرسم مثلا اسم عزیز چیه اسم خاله چیه اسم عمه چیه...بعد ازاینکه فهمیدم اسم عزیز جونم اختر خانومه به ...
18 مهر 1395

۳۳ماهگی

سلام من آیدا کوچولو امروز ۳۳ ماهه شدم امروز رفتیم لالجین پایتخت سفال جهان هم گردش هم خرید هم بازی هم رستوران این ابتدای سفر که تو این پارک ایستادیم وصبحانه خوردیم وشهر سفال جهان لالجین  رستوران سنتی بوعلی که جاتون خالی یکی از زیباترین ودلنشین ترین رستورانهایی بود که تاحالا رفته بودیم اینجام رفتیم یه پارک هم چایی ومیوه خوردیم هم بازی کردم اینجام خسته شده بودم خوابیده بودم تو پارک برایتان یک دنیا شادی آرزومندم ...
7 مهر 1395

آیدا از ۳۲ تا ۳۳ ماهگی

سلام این ماه یه چند روز بابایی وداداشی رفتن زیارت امام رضا وبنا به دلائلی نشد که من ومامانیم همراهشون بریم ومن خیلی براشون دلتنگی کردم در عوض یه دو روزی خاله وباران اومدن پیشمون که به من خیلی خوش گذشت این ماه خیلی زورگو شدم وبا گفتن " گفتم" باصدای بلند حرفم رو به زور می خوام به کرسی بشونم بد غذائی هام همچنان ادامه دارد وبا شنیدن اسم غذا کهیر میزنم از غصه ولی به انواع میوه علاقمندم یه کار دیگه پیدا کردن یه سوژه و سوالات مکرر مثلا به یه چیزی گیر میدم ودائم میپرسم این چیه کی اینو خریده چرا خریده از کجا خریده و... وبه اتفاق خیلی مهم بالاخره یه دونه رنگ رو یاد گرفتم رنگ صورتی به نای نای هم خیلی علاقمندم و به محض شنیدن آهنگ میرم وسط ...
25 شهريور 1395

عکس های جامونده ی آتلیه

سلام یه چند تا عکس آتلیه جامونده از قبل داشتم که دیگه حتی خودم هم یادم رفته بود چی بود برای دو ونیم سالگیم با بابائیم رفتیم آتلیه وعکس دو نفری گرفتیم وعموفرشید قول داد که همه رو با  هم آماده بکنه وبالاخره به قولش وفا کرد اول عکس دو ونیم سالگیم همراه با بابائیم عکسهای جامونده ی عید نوروز  این عکس همون عید آماده شد واز عکسای جامونده نیست،اینجا میزارمش که کنار همدیگه باشن واین عکس جامونده از ۱/۵سالگی من ...
18 شهريور 1395

۳۲ ماهگی

من آیدا کوچولو امروز۳۲ماهه شدم ومن وبابائیم وآسمون بعد از اینکه عکسای یادبودم رو انداختم مامانی لباسم رو عوض کرد ولباس مناسب بازی وبدو بدو پوشید برام ورفتیم با سوگندی شهر بازی وخوش گذروندیم وکارتینگ قسمت پرهیجان ماجرا ...
7 شهريور 1395

آیدا از ۳۱ تا ۳۲ ماهگی

سلام این ماه ماه نهایت بد غذائی من هست یعنی غذا خوردن برام شده غصه اصلا نه صبحانه ونهار ونه شام میل ندارم بخورم فقط یه ذره میوه وحله حوله مامانیم من رواز آمپول ترسونده اونم برای غذا خوردن چون واقعا نیازه من به سختی غذا می خورم وکارای خطرناکم زیاد انجام میدم که لازمه به یه طریقی کوتاه بیام که آمپول بهترین راه حل بود دوتا کارو کلا قرار نیست یاد بگیرم درست پوشیدن کفش ودمپائی ویاد گرفتن رنگها سوره های توحید وکوثر رو کاملا یاد گرفتم ومامانیم داره سوره ی عصر رو بهم یاد میده همچنان به شعر علاقمندم عاشق گفتن کلمات قلمبه وسلمبه هستم وخیلی هم مودب، مرسی متشکرم صبح بخیر شب بخیر خوابای خوب ببینی دست شما درد نکنه و...همیشه حواسم هست که بگم ماه...
4 شهريور 1395