آیدا از ۳۲ تا ۳۳ ماهگی
سلام
این ماه یه چند روز بابایی وداداشی رفتن زیارت امام رضا وبنا به دلائلی نشد که من ومامانیم همراهشون بریم ومن خیلی براشون دلتنگی کردم در عوض یه دو روزی خاله وباران اومدن پیشمون که به من خیلی خوش گذشت
این ماه خیلی زورگو شدم وبا گفتن " گفتم" باصدای بلند حرفم رو به زور می خوام به کرسی بشونم
بد غذائی هام همچنان ادامه دارد وبا شنیدن اسم غذا کهیر میزنم از غصه ولی به انواع میوه علاقمندم
یه کار دیگه پیدا کردن یه سوژه و سوالات مکرر مثلا به یه چیزی گیر میدم ودائم میپرسم این چیه کی اینو خریده چرا خریده از کجا خریده و...
وبه اتفاق خیلی مهم بالاخره یه دونه رنگ رو یاد گرفتم رنگ صورتی
به نای نای هم خیلی علاقمندم و به محض شنیدن آهنگ میرم وسط
خوب بریم سوال عکس ها
اول عکس من وپریا کوچولو دختر خاله پریسا دوست دیرینه ی مامانیم که ۸ شهریور به دنیا اومد
من وبارانی
حالا هدیه وسوغاتی هام
این لباس و گل وگیره وکیف رو داداشیم از مشهد برام سوغات آورده
این لباس قرمز وسجاده وست گیره وجا قران رو عزیز جونم برام از مشهد سوغات آوردن واون تونیک شلوار سفید و مشکی وست گردنبند ودستبند رو آبجی هانیه از مشهد برام سوغات گرفتن
این زنجیر طلا وپیراهن خوشگل رو هم خاله جون برام هدیه گرفتن
وقتی با کیف خوشگلم که داداشیم برام آورده دارم فیس میدم
وقتی اسم غذا میاد وآیدا ۷تا سوراخ قایم میشه
ومن توی رستوران که دارم نون وخیارشور می خورم!!!
عکس بازی وشهربازی
خاله بازی های من وسوگندی
اینجا توی پارک این دخترتپل مپل رو دیدیم ورفتیم پیشش اسمش پریماه بود
یه شب خونه ی سوگندی با بارانی ؛کیک وبزن برقص وشادی وتولد بازی کردیم درحالیکه تولد کسی نبود می خواستیم دور هم شاد باشیم
واینم همون شب رفتیم دور دور و۳ تائی سلفی گرفتیم
وعکس های پارک وگردش
وماجرای این کیف کولی؛امسال آبجی سوگندم رفت پیش دبستانی با کیفی شبیه به این کیف کولی ومن دنیا رو کن فیکون کردم تا مامانیم شبانه رفت برام خرید البته لازم به ذکره که من اصولا همچین بچه ای نیستم این اولین باری بود که برای داشتن چیزی همچین بساطی درست کردم ومامانیم هم با دل من راه اومد
مامان نوشت:عشق یعنی تو بخندی دل من باز شود...