آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از ۳۲ تا ۳۳ ماهگی

1395/6/25 15:59
نویسنده : آیداکوچولو
1,422 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

این ماه یه چند روز بابایی وداداشی رفتن زیارت امام رضا وبنا به دلائلی نشد که من ومامانیم همراهشون بریم ومن خیلی براشون دلتنگی کردم در عوض یه دو روزی خاله وباران اومدن پیشمون که به من خیلی خوش گذشت

این ماه خیلی زورگو شدم وبا گفتن " گفتم" باصدای بلند حرفم رو به زور می خوام به کرسی بشونم

بد غذائی هام همچنان ادامه دارد وبا شنیدن اسم غذا کهیر میزنم از غصه ولی به انواع میوه علاقمندم

یه کار دیگه پیدا کردن یه سوژه و سوالات مکرر مثلا به یه چیزی گیر میدم ودائم میپرسم این چیه کی اینو خریده چرا خریده از کجا خریده و...

وبه اتفاق خیلی مهم بالاخره یه دونه رنگ رو یاد گرفتم رنگ صورتیفرشته

به نای نای هم خیلی علاقمندم و به محض شنیدن آهنگ میرم وسط

خوب بریم سوال عکس ها

اول عکس من وپریا کوچولو دختر خاله پریسا دوست دیرینه ی مامانیم که ۸ شهریور به دنیا اومد

من وپریا

من وبارانی

من وبارانی

حالا هدیه وسوغاتی هام

این لباس و گل وگیره وکیف رو داداشیم از مشهد برام سوغات آورده

سوغاتی

این لباس قرمز وسجاده وست گیره وجا قران رو عزیز جونم برام از مشهد سوغات آوردن واون تونیک شلوار سفید و مشکی وست گردنبند ودستبند رو آبجی هانیه از مشهد برام سوغات گرفتن

سوغات

این زنجیر طلا وپیراهن خوشگل رو هم خاله جون برام هدیه گرفتن

هدیه

وقتی با کیف خوشگلم که داداشیم برام آورده دارم فیس میدم

کیف من

وقتی اسم غذا میاد وآیدا ۷تا سوراخ قایم میشه

فرارازغذا

ومن توی رستوران که دارم نون وخیارشور می خورم!!!

نون وخیارشور

عکس بازی وشهربازی

بازی

بازی

شهربازی

بازی

 خاله بازی های من وسوگندی

خاله بازی

خاله بازی

خاله بازی

بازی

من وسوگندی

اینجا توی پارک این دخترتپل مپل رو دیدیم ورفتیم پیشش اسمش پریماه بود

پریماه

 یه شب خونه ی سوگندی با بارانی ؛کیک وبزن برقص وشادی وتولد بازی کردیم درحالیکه تولد کسی نبود می خواستیم دور هم شاد باشیم

تولدبازی

تولدبازی

نای نای

واینم همون شب رفتیم دور دور و۳ تائی سلفی گرفتیم

سلفی

 وعکس های پارک وگردش

گردش

گردش

گردش

 گردش

 گردش

 گردش

 گردش

 وماجرای این کیف کولی؛امسال آبجی سوگندم رفت پیش دبستانی با کیفی شبیه به این کیف کولی ومن دنیا رو کن فیکون کردم تا مامانیم شبانه رفت برام خرید البته لازم به ذکره که من اصولا همچین بچه ای نیستم این اولین باری بود که برای داشتن چیزی همچین بساطی درست کردم ومامانیم هم با دل من راه اومد

کولی

 مامان نوشت:عشق یعنی تو بخندی دل من باز شود...

لبخند

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان مهنا
5 مهر 95 1:49
سلام ایداجونی سوغاتیای خوشگلت مبارک وهم چنین کوله پشتی قشنگت
دخترخاله
5 مهر 95 21:38
آفرین به آیدا جون که داداش به این مهربونی داره/ لباس هات خیلی نازه همیشه به شادی و تفریح باشی گلم
مامان مینو
6 مهر 95 1:26
سلام دقیقا این سن سن منم منم گفتن و زورگویی این فسقلیاست، خدا براتون حفظش کنه
مامان هانیه
6 مهر 95 15:45
چه سوغاتی های خوشگلیمبارکت باشن عزززیزم
محجوب بانو
14 مهر 95 20:39
سلام عزیزم خیلی ناز شده ماشالله
مامان فدیا
26 مهر 95 11:55
به به چقدر کادوهای قشنگ گرفتی چه خوبه این همه دختر کوچوله ناز همیشه کنارتن و تنها نیستی