آیدا از ۳۳ تا ۳۴ ماهگی
سلام
این ماه رنگهای آبی قرمز زرد سبز صورتی آبی ونارنجی رو یاد گرفتم هرچند گاهی باز اشتباه می کنم واین برای من یه تحول بزرگ محسوب میشه
فرم صدام یهو تغییر کرده انگار پخته تر شده صدام؛عاشق ترشی وخیار شور وخصوصا زیتونم هویج وکلم ونارنگی وکلا میوه وسبزیجات رو دوست دارم همچنان میونم با غذا خیلی خوب نیست،ولی شیر رو بهتر از قبل می خورم ومامانم از این بابت واقعا خوشحاله
یهو به کارتون علاقمند شدم وبرخلاف قبل که اصلا اهل تلویزیون نبودم جدیدا گاهی کارتون میبینم که البته مامانم زمانش رو کنترل می کنه
جدیدا علاقمند شدم اسامی رو از مامانم دائم می پرسم مثلا اسم عزیز چیه اسم خاله چیه اسم عمه چیه...بعد ازاینکه فهمیدم اسم عزیز جونم اختر خانومه به محض اینکه دیدمش گفتم اختر خانوم به من یه شکلات می دی لفطا
یه کلماتی رو جابه جا میگم حروفشون رو مثلا لفطا به جای لطفا ،مرهبون به جای مهربون ،شرح بازی به جای شهر بازی ،کبش به جای کفش ،قالمنه به جای قابلمه ،خطنگ داغ به جای خطر ناک ،شلباد به جای شلوار ،اشبدا به جای اشتباه و...
واما عکس ها
من وسوگندی وکیف کولی هامون
من وجناب خان(جناب خان مال داداشیمه)
من واین گوجه های زیبا که واسه رب گرفته بودیم
رب پزون
من ودوستام ترنم ودینا
من وپریا کوچولو ورضا کوچولو
من توی حسینیه در حال شیطنت
من در مراسم تاسوعای حسینی
مراسم شام غریبان حسینی
ق
آیدا در حال جارو زدن پله ها؛کفشاش رو هم طبق معمول اشبدا(اشتباه)پوشیده
وآیدا خانوم درس خون که ستاره رو خواب کرده وداره مشق می نویسه
اصرار دارم کفشام رو خودم بپوشم ودربیارم
پارک وشهر بازی وتاب سرسره توی روز پائیزی خلوت
یه روز صبح مامانیم برام صبحانه آورد وچشمم به عسل که افتاد ذوق زده گفتم عسلش قلبیه
مامان جون پریا کوچولو یه روز دعوتمون کرد به صرف آش رشته و مهمونی برای پریا کوچولو که رفتیم وخیلی خوش گذشت یه عالمه بازی وشیطنت کردیم با بچه ها