آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از ۶۲ تا ۶۳ ماهگی

سلام من اومدم عید نوروز به همگی مبارک این ماه تقریبا همش به خونه تکونی و خرید عید و تدارکات عید گذشت برای ایام نوروز خاله جونم ایناو خاله زینب و داداش عرفان اومدن و دایی اینا هم خونمون موندن و جمعمون کنار عزیز جون حسابی جمع بود و خیلی خیلی خیلی به من خوش گذشت کلی هم عیدی گرفتم واما عکس ها اول بساط عید یه روز با بابایی رفتیم سبزی بخریم پونی کوچولو رو هم بردم با خودم و با دوچرخه رفتم بازی کردن یه روز داداش امیر اینا می خواستن بیان خونمون و من طاقتم تموم شده بود برای دیدن شاینا کوچولو زل زده بودم به آیفون ومن و شاینا کوچولو یه چند روز قبل از عید یهو برف اومد(...
29 اسفند 1397

۶۲ ماهگی

من آیدا کوچولو امروز ۶۲ ماهه شدم امروز روز مادر بود این روز بر همه ی مادران مبارک باد امروز مامانم مشغول خونه تکونی خونه ی عزیز جونم بود و فرصت نکرد برای عکس یاد بود بریم بیرون واسه همینم چند تا عکس یادگاری تو گلخونه ی عزیز جونم ازم گرفت ...
7 اسفند 1397

آیدا از ۶۱ تا ۶۲ ماهگی

سلام من اومدم این ماه بعد از برگشتن از کیش یه هفته بعد رفتیم تهران خدا به داداش امیرم(پسردائیم)یه دختر زیبا هدیه کرده رفتیم برای دیدن "شاینا"کوچولو وکلی هم با سوگند و باران بازی کردم و خوش گذروندم یه مقدار دختر نق نقویی شدم که خب مال سر رفتن حوصلمه! تا چند ماه دیگه میرم پیش دبستانی و اینم حل میشه به امید خدا واما عکسا اولین عکس روز نهم بهمن ماه موقع برگشت از کیش وعکس من و شاینا کوچولو وعکسهای تهران و رودهن ویلای خاله اینا اول طبق مراسم همیشگی بدو ورود به تهران فشن تایم باران منو فشن کرد وبعد عکسهای ویلا ...
4 اسفند 1397

آیدا از ۶۰ تا ۶۱ ماهگی

  سلام این ماه ماه خیلی خوبی بود برف بارید کلی برف بازی کردم تولد سوگند و ترنم بود که با هم گرفتن و رفتم سفر به جزیره ی زیبای کیش واما عکسها  اول عکس های برف و برف بازی وعکس های تولد ترنم و سوگند  اول نقاشی قشنگی که برای تولدشون کشیدم یه  روز که رفته بودیم خونه یکی از دوسای مامانم مهمونی با ترنم و دینا و پریا وبازی کردن های من و کارتون دیدن با سوگندی یه روزم رفتیم خونه ی خاله ی سوگند پیش ثنا واما سفر کیش که خاله زحمت کشیدن و جا برامون گرفتن و ما رفتیم. اول فرودگاه وداخل هواپیما ...
6 بهمن 1397

مهمونی تولد

سلام چهارشنبه شب یه مهمونی خانوادگی به مناسبت تولدم گرفتیم مادربزرگام و داییم و خاله بانو و مامان اقدس سوگند مهمونامون بودن واما عکسها اول تزئینات ساده و قشنگم کیکم و شمع کیتی یادبودها که آدم برفی های خوشگلی بودن که دوست مامانم درست کردن میز تولدم سفره ی شام که شامل زرشک پلو مرغ و ماکارانی بود واما عکسهای تولد من و مادر بزرگام من و داییم اینا من و خاله بانو من و داداشیم من و باباییم من و عزیز جونم من و نصف مامانیم وهدایا وه...
13 دی 1397

۵سالگی

من امروز ۵ ساله شدم ویه تولد کوچولوی یادبود گرفتم و ۴شنبه شب مهمونی اصلی تولدم رو می گیرم اول یه عکس از لحظه ی تولدم و بعد عکسای امشب   ...
7 دی 1397

آیدا از ۵۹ تا ۶۰ ماهگی

سلام من اومدم حتما یه روزی میرسه که مامانم بیاد اینجا و بنویسه که آیدا دخترحرف گوش کنی شده مواظب خودشه وبهداشت رو رعایت میکنه ولی از اول تا حالا نوشته و بازم می نویسه که آیدا مهربوونه خانوومه بخشنده است حسود نیست و با همه ی بچه ها دوسته واما عکس ها اول عکس من و انار  وعکس های یلدآ خونه ی عزیز جونم من و سوگند و ترنم ماملنم برام یه دفتر شطرنجی گرفته گاهی توش مشق بنویسم و یه ذره دقتم تقویت بشه یه روز دایی علی اومد پیشمون من دایی علی جونم رو خیلی دوست دارم یه روز رفتیم خونه خاله حدیث پیش ثنا یه بار که رفتم پارک چن روز ترنم...
1 دی 1397