آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدااز ۵۴تا ۵۵ماهگی

سلام این ماه بیشترش رو تهران بودم و خوش گذروندم هم عروسی داداش عرفانم بود و هم کلی گردش و تفریح رفتم.یه عادت جدید پیدا کردم وقتی یه چیزی که میدونم ممنوعه میخوام با ناز و عشوه بارها میگم حالا یه بار حالا یه لحظه حالا یه کوچولو حالا حالا حالا و تکرار و تکرار و تکرار میکنم خواستم رو واما عکس ها اول عکسهای بامزه ی من و سوگندی عکس لوبیاهایی که کاشتم و سبز شدن بازم من و سوگند وعکس  شروع سفر توی مسیر به مناسبت عروسی داداش عرفان برای اولین بار لاک خریدم و زدم وحنابندون کوچولوی خانوادگی داداش عرفان عروس مهمونی داداش امیر و شیوا جون که روز تولد شیواجون ...
6 مرداد 1397

آیدا از ۵۳ تا ۵۴ ماهگی

سلام من اومدم😊 توی ماه رمضون خاله اینا دو سه روز اومدن پیشمون و خیلی به ما خوش گذشت یه شبم با مامانیم رفتیم مراسم احیا من کلی اون شب دوست پیدا کردم و کلی هم دعا کردم مامان و بابا هر وقت فرصت کنن منو میبرن بیرون ؛پارک؛اسکوتر سواری و دوچرخه سواری و تاب و سرسره بازی واما عکس ها اول عکسهای من و باران و سوگند و ترنم گلی🤗 وغروبا که به گلا اب میدم و گاهی هم جارو میکنم یه روز که رفتم پارک و شهر بازی و اسکوتر بازی یه روز که رفتم دریاچه اسکوتر بازی کردم و قایقم سوار شدم ونماز خوندن من و عکس بعدی هم مراسم شب احیا ...
3 تير 1397

آیدا از۵۲تا ۵۳ ماهگی

سلام من اومدم این ماه یه اتفاق مهم افتاد برای چندمین بار رفتم چشم پزشکی اما اینبار به جای جیغ و داد و گریه همکاری کردم و چشمام معاینه شد وخدا رو شکر چشمای خوشگلم کاملا صحیح و سلامتن و خیال مامان و بابام راحت شد از این بابت؛ خلاصه فردای اون روز رفتیم رستوران جشن گرفتیم و رفتیم صحرا و پیش شقایقا و رودخونه هم رفتیم🤗 این ماه خیلی روی انتخاب شغل زوم کردم یه روز میگم می خوام عروس بشم یه روز میگم می خوام دکتر بشم یه روز میگم می خوام معلم بشم و خلاصه تو کار شغلم خدا رو شکر دیگه هیچ خبری از اون یه ذره لج و قهر های گاه و بی گاه نیست یه گل دختر تمام عیار شدم جدیدا وقتی کسی رو ناراحت میکنم مثل قبل نمیگم بخند به جاش مدل ژاپنی ها تعظیم میکنم و هیچ کس ن...
4 خرداد 1397
1525 15 10 ادامه مطلب

۵۲ماه و ۵ روزگی(جشن نیمه ی شعبان)

من برای ۵۲ ماهگی عکس یادبود ننداختم واین اولین بار بود که ماهگردم عکس نگرفتم روزی بود که از سفربرگشته بودیم و حسابی خسته بودیم در عوض به جاش روز نیمه ی شعبان خوشگل موشگل کردم و عکس گرفتم و رفتم بیرون طبق نذر هرساله شیرینی پخش کردم☺ واما عکس ها ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ ...
12 ارديبهشت 1397

آیدا از ۵۱ تا ۵۲ ماهگی

سلام من اومدم این ماه پر از اتفاق های خوب بود عروسی داداش امیرم سفر به تهران و شمال البته یه ذره سرما خوردم که اونقدر تو سفر خوشحال بودم که خیلی سرماخوردگیم موضوع ناراحت کننده ای نبود و اما عکسها اول عکسام با دوستام توی مهمونی ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ ☺ عکسهای بهاری ☺ ☺ ووقتی آماده شدم برم سفر ورفتیم خونه خاله و فشن تایم با باران وحنابندون داداش امیرم و بازی با بچه ها ☺ ☺ واولین شینیون مو موهام رو خاله مهسا لونه زنبوری شینیون کرد برام ☺ وآبجی مریمم که بعد از ۴ سال دیدمش وعروسی داداش امیر 😊 ☺ ☺ ومن و ترنم که تو عروسی باهاش دوست شدم ومن و...
6 ارديبهشت 1397