آیدا از۵۲تا ۵۳ ماهگی
سلام من اومدم این ماه یه اتفاق مهم افتاد برای چندمین بار رفتم چشم پزشکی اما اینبار به جای جیغ و داد و گریه همکاری کردم و چشمام معاینه شد وخدا رو شکر چشمای خوشگلم کاملا صحیح و سلامتن و خیال مامان و بابام راحت شد از این بابت؛ خلاصه فردای اون روز رفتیم رستوران جشن گرفتیم و رفتیم صحرا و پیش شقایقا و رودخونه هم رفتیم🤗 این ماه خیلی روی انتخاب شغل زوم کردم یه روز میگم می خوام عروس بشم یه روز میگم می خوام دکتر بشم یه روز میگم می خوام معلم بشم و خلاصه تو کار شغلم
خدا رو شکر دیگه هیچ خبری از اون یه ذره لج و قهر های گاه و بی گاه نیست یه گل دختر تمام عیار شدم جدیدا وقتی کسی رو ناراحت میکنم مثل قبل نمیگم بخند به جاش مدل ژاپنی ها تعظیم میکنم و هیچ کس نمیدونه این شگرد جدید رو از کجا یاد گرفتم یه چند روزیه که ماه رمضان شروع شده واسه همین خیلی بیرون نمیریم سوره ی فتح رو هم حفظ شدم الان سوره های حمد، توحید، عصر، ناس ،فلق کوثر و فتح رو حفظم یکی از علاقمندیهام نقاشی کشیدنه روزی حداقل یک ساعت نقاشی میکشم البته تمام در و دیوار خونه رو نقاشی کردم و نمی دونم چرا
مامانم از این موضوع ناراحته ؛نقاشی رو که خیلی دوست داشته باشم میدم مامانم بزنه رو یخچال با این اوضاع به یه عالمه یخچال دیگه نیاز داریم😁 واما عکسها اول سینما و فیلشاه☺
بعد از سینما با مامانم یه چرخی تو پارک زدیم
وعکسای دشت پر ازشقایق و رود خونه
اینم عکس نماز خوندنای من و بابا
این عکسارم همین امروزگرفتم اماده شده بودم که برم خونه مادر جونم
وچند تا از نقاشی های من