آیدااز ۵۴تا ۵۵ماهگی
سلام این ماه بیشترش رو تهران بودم و خوش گذروندم هم عروسی داداش عرفانم بود و هم کلی گردش و تفریح رفتم.یه عادت جدید پیدا کردم وقتی یه چیزی که میدونم ممنوعه میخوام با ناز و عشوه بارها میگم حالا یه بار حالا یه لحظه حالا یه کوچولو حالا حالا حالا و تکرار و تکرار و تکرار میکنم خواستم رو
واما عکس ها
اول عکسهای بامزه ی من و سوگندی
عکس لوبیاهایی که کاشتم و سبز شدن
بازم من و سوگند
وعکس شروع سفر توی مسیر
به مناسبت عروسی داداش عرفان برای اولین بار لاک خریدم و زدم
وحنابندون کوچولوی خانوادگی داداش عرفان
عروس مهمونی داداش امیر و شیوا جون که روز تولد شیواجون هم بود
وما دخترها و عروسی داداش عرفان
یه روز که با خاله و بارانی رفتیم فیلم خاله قورباغه
وتئاتر شازده کوچولو که هدیه روز دخترم بود ویه دستبند مروارید با نمادشازده کوچولو از طرف داداشی وبابائیم🤗
و یه روزم رفتم تئاتر چارلی و کارخونه ی شکلات سازی
ویه روز که رفتم شهر بازی مرکزخرید الماس
ودوروز بعد از ظهر رفتیم خانه هنرمندان
یه روزم رفتیم خونه ی داداش عرفان
ویه روزم رفتیم خرید و کافه که حنا خانوم دختر عمه ی عرفان هم بود همراهمون
این عکسم تو حیاط خونه مادر جونمه👆
ویه روزم با بابایی رفتم تاب و سرسره
واینم فشن تایم با بارانی بارانی منو این شکلی درست کرده
ودوتا از نقاشی هام اولیش یه مسجده