آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مسافرکوچولو

معجزه

معجزه که حتما نباید عصای موسی باشد یا شق القمر! معجزه یعنی تولد تو...   یک سال گذشت از اولین دیدار من ودخترم ...
7 دی 1393

جشن تولد

سلام روز 5 شنبه 4 دی ماه جشن تولد من برگزار شد ومن خیلی دختر خوبی بودم وبهم خیلی خوش گذشت مهمونی من مادر بزرگام ودائی هام وخاله جونم وبارانی بودن وبانو خانوم که خیلی زحمت کشیدو4 نفر غائب داشتیم داداش مسعود وداداش عرفان به خاطر امتحان وداداش حسین به خاطر سفر زیارتی وعمو محسن به خاطر مشغله ی کاری تشریف نیاوردن ومنم از دستشون ناراحت شدم ودائی علی جون اینا وخاله جون وبارانی با وجود مشغله ی فراوون اومدن اصل مهمونی 5 شنبه بود نهار جاتون خالی باقالی پلو با ماهیچه بود وعصرم تولد بازی بود وشب رو هم رفتیم رستوران شقایق وحسابی خوش گذروندیم وکلی هم کادو گرفتم وحالا تولد به روایت تصاویر اول لباس وکفش وتل ویژه ی تولدم با تم قرمز  کا...
4 دی 1393

یلدامبارک

سلام به همه ی بچه های سرزمین پارس یلداتون مبارک باشه امیدوارم  به همتون کنار بزرگتراحسابی خوش بگذره وشاد باشید. زمستون فصل منه فصل شروع من ،که دونه برفم زمستون من رسیدنت بخیر فردانوشت:من شب یلدا رو خونه ی عزیز جونم بودم واینم عکسای من وشب یلدا   ...
30 آذر 1393

آیدااز11تا12ماهگی

سلام حالا بشینم ووبلاگم رو بروز کنم مهمترین اتفاق این روزها ایستادن بدون کمک منه که از چند ثانیه شروع شده وداره به دقیقه میرسه ویه واژه ی زیبا که دهها بار در روز تکرار میکنم ومامانی ذوق میکنه آعلی (یاعلی)هر وقت می خوام پاشم یا هر وقت که میفتم با صدای بلند میگم آعلی به بخاری میگم "داغ"وبه عزیزم هم میگم عزیزی به توپام میگم توپ توپ وبه نون میگم نون نون ناز کردن رو هم یاد گرفتم ناز میکنم ومیگم نازی نازی ولی به شیوه ی خودم ناز میکنم که بی شباهت به شیوه ی خاله خرسه نیست!هرچیزی که دستم باشه تعارف میکنم خصوصا اگه خوراکی باشه وقتی هم طرف مقابل قبول نکنه به زور می خوام بهش بدم! برای عکس یاد بود تولدم رفتم آتلیه اختص...
26 آذر 1393

وعاقبت عکس های آتلیه

سلام بالاخره عکس هام به دستم رسید این عکس ها رو آخرای خرداد ماه گرفتم وقتی که تقریا داشتم 6ماه داشتم اون عکسای ایستاده ویا نشسته با کمک مامانی وبابا ئی بوده وروزای اول شهریور ماه بود که من رفتم این کلاه وشگل خوشمزه رو واسه خودم خریدم واز اونجائی که مغازه به عکاسی عموفرشیدنزدیک بود رفتیم که در موردعکسا بپرسیم عکسا اون موقع آماده نبود ولی عمو فرشید که کلاهم رو دید ازم یه چند تا عکس گرفت که از قرار خوب نشده بودن وفقط یکیشون رو برام چاپ کرده که اون عکس هم اینه توی این عکس م 8 ماهه هستم خیلی جالب نشده ولی خوب بالاخره یادگاریه   ...
14 آذر 1393

11ماهگی

سلام من آیدا کوچولو امروز 11 ماهه شدم گفتم حالا که دیگه 11 ماهه شدم یه ذره بارفیکس برم قوی تر بشم خوب دیگه 11 ماهه شدم می دونم اعصاب یعنی چی یه وقتائی اعصاب ندارم خوب این عکسم همین چند دقیقه ی پیش مامانی ازم گرفت من دوست دارم این سطل رو بزارم رو سرم واین بطری ها رو بکوبم به همدیگه   ...
7 آذر 1393

آیدا از 10تا11ماهگی

سلام این ماه من چهار دست وپا رفتم وتونستم دستم رو به هر جائی بگیرم وبلند شم من یه خورده از قرار از همسن های خودم دخمل تنبلتری هستم 20 آبان ماه برای اولین بار از سینه خیز رفتن دست برداشتم وچهار دست وپا رفتم وفهمیدم چقدر ساده تره این جوری توی این ماه دندون های چهارم وپنجمم دراومدن ودندون ششم هم از قرار قراره دربیاد دامنه ی لغاتم خیلی تغییری نکرده حتی یه سری از کلمات رو هم دیگه تکرار نمیکنم مثل نی نی ونا نای وبای بای در عوض وقتی ازم بپرسین کلاغه میگه؟میگم غارغار وببعی میگه ؟میگم بع بع وپیشیه میگه ؟میگم مومووقورقوری میگه ؟میگم قور قور دستها وپاها وچشمام رو هم بلدم نشون بدم وکلمه ی پا رو هم یاد گرفتم هم به پاهام هم به جورابام می...
3 آذر 1393

آیدا کوچولو مشهور میشود

سلام  من 9 ماهگیم یه عکس انداختم با مجله ی دانستنیهای داداشی مامانیم اون عکس رو به مجله ی دانستنیها ای-میل کرد وعکس من شماره ی 116 مجله صفحه ی 120 چاپ شد وبدین سان من مشهور شدم این اصل عکس واین مجله واینجا هم صفحه ی 120 مجله که عکس من چاپ شد   ...
23 آبان 1393