آیدا از 10تا11ماهگی
سلام
این ماه من چهار دست وپا رفتم وتونستم دستم رو به هر جائی بگیرم وبلند شم من یه خورده از قرار از همسن های خودم دخمل تنبلتری هستم
20 آبان ماه برای اولین بار از سینه خیز رفتن دست برداشتم وچهار دست وپا رفتم وفهمیدم چقدر ساده تره این جوری
توی این ماه دندون های چهارم وپنجمم دراومدن ودندون ششم هم از قرار قراره دربیاد
دامنه ی لغاتم خیلی تغییری نکرده حتی یه سری از کلمات رو هم دیگه تکرار نمیکنم مثل نی نی ونا نای وبای بای
در عوض وقتی ازم بپرسین کلاغه میگه؟میگم غارغار وببعی میگه ؟میگم بع بع وپیشیه میگه ؟میگم مومووقورقوری میگه ؟میگم قور قور
دستها وپاها وچشمام رو هم بلدم نشون بدم وکلمه ی پا رو هم یاد گرفتم هم به پاهام هم به جورابام میگم پا
به کنترل های وسایل الکتریکی وگوشی های موبایل علاقه ی زیادی دارم ولی مامانی به خاطر آلودگی بیش از حد این وسایل اصلا اجازه نمی ده یه ذره وردارم بخورمشون!
از وقتی ایستادن رو یادگرفتم دائم به یه جائی دستام رو می گیرم ومی ایستم ایقدر که مامانی میگه نکن دختر خدای نکرده آرتروز میگیری!
همچنان عاشق نورم حالا هر نوری ،از لامپ گرفته تا اولین اشعه ی خورشید که صبح از پنجره تابیده میشه بیشترین کلمه ای که طول روز تکرار میکنم کلمه ی "برق"هستش وبا روشن شدن هر لامپی کلی ذوق میکنم.
نمی دونم چه اتفاقی افتاده که یه مدته همه چیز از خونمون غیب میشه مثلا کنسول وآئینه وشمعدون میز کوچکی که روش یه سماور طلائی بود میز تلفن میز عسلی ها ورومیزی ها وهر چیزی که روی میزها بود وخیلی چیزها هم از اتاق داداشی واقعا نمی دونم چرا!!؟؟
واینم چندتا عکس
اولین عکس مال تولد داداشیمه که 18 آبان بود
این عکس اولین چهار دست وپا رفتن های منه
وایستادن هام
اینم روش جدید استفاده از روروئک
از علاقمندیم به هرچیزی که مربوط به برق باشه هم چیزی کم نشده
به کنده کاری روی چوب هم علاقه ی خاصی دارم اینقدر که با دندونام گوشه ی میز ومیز عسلی ها رو حسابی کنده کاری کردم
اینجا دارم با عکس خودم تعریف میکنم
واما وقتی قراره برم بخوابم از وقتی برم تا وقتی خوابم ببره 1ساعت طول میکشه انواع شیطونی ها رو میکنم
مامانی کفشک هام رو گذاشته فاصله ی بین تخت ودراور یه بیست باری میرم اونا رو نگاه میکنم
یه بیست باری پامیشم وخلاصه اخرشم کلی عجیب غریب میخوابم
واینم یه مدل از خوابیدن های من
اینم یه عکس از نماز خوندن بابا واذیتکاری من
اینجا آماده شدم برم کفش ودستکش بخرم
واینام من در کالسکه یعنی دریغ از اینکه یه لحظه آروم بشینم سر جام
واولین کفش هائی که خریدم کفشای ورنی قرمز
واینم اولین دستکش هام
واینم اولین بستنی خوردن من
داداشیم این روزا درس داره ودر اتاقش رو میبنده که من نرم اذیتش کنم منم میرم در اتاقش در میزنم وداداش داداش صدا میکنم
واینم تلاش بابائی برای اینکه بتونه از دندونام عکس بگیره
اینجام یه بار که در ورودی باز مونده بود ومن داشتم ددددگویان در میرفتم
مامان نوشت:خانوم کوچولوی نازم مراقب روز ها وماه ها وسال های پیش روت باش
مراقب خودت باش
مراقب دلت باش