خلاصه ای از سفرم به دریا
سلام مابرگشتیم از سفر بگم که روز جمعه 14 شهریور شروع شد صبح زود به مقصد تهران من بر خلاف تصور مامانی تمام طول راه دختر خوب وآروم ونازنینی بودم واصلا اذیت نکردم ظهررسیدیم تهران ورفتیم خونه ی خاله که خاله با سینی اسفند وگل یاس به استقبالمون اومدگلای یاس رو بارانی چیده بود وریخته بود توی کاسه ی آب وکنار اسفند گذاشته بود خلاصه استراحت کردیم ودوش گرفتیم ونهار خوردیم وگل گفتیم وگل شنفتیم وصاحب کلی سوغاتی خوشگل هم شدیم آخه خاله وبارانی وآبجی هانیه تازه از ترکیه برگشته بودن صبح روز شنبه حرکت کردیم به سمت شمال به اتفاق خاله اینا عزیز ودائی اینا وباز هم من دختر خیلی خوبی بودم وظهررسیدیم بابلسر ونهار رفتیم رستوران وبازم مهمون خاله بودیم وبع...
نویسنده :
آیداکوچولو
11:23