آیدا از 6تا7ماهگی
سلام
اول بریم سراغ چند تا عکس
اینجا من در لباسشوئی
من خوشحال توی حمام
وبعدازحمام
چندتاعکس لالائی(من کلا با قیافه ی خیلی جدی میخوابم )
من یه مدت خیلی تلاش کردم گوشام رو بخورم اما چون نشد همیشه به جاش گوشای تدی خرسه رو می خورم که آبجی بارانی واسم هدیه گرفته وخیلی هم دوسش دارم
اصراردارم خودم با لیوانم آب بخورم
دائم میرم خودم رو به لبه فرش میرسونم ببینم زیرشون چه خبره
من عاشق نون سنگکم
بین عروسکام این یکی از همه خوشگلتره؟نه!با نمکتره؟نه!....نه!خوشمزه تره
این عکس رو بابائی یه روز صبح که من ومامانی خواب بودیم وقتی می خواسته بره سر کار گرفته
این عکس مال یه شب افطاره مامانی وسایل سفره رو جمع کرده بود اومد سفره رو جمع کنه که با این صحنه مواجه شد
اینم منو خاله قورقوری
ومن
واین عکس دقیقا مربوط به دیشبه که برای افطار مهمان داشتیم ساعت از 11 گذشته بود ومن کلافه بودم واسه همین مامانی منو برد که بخوابونه که یکهو اینجوری در رو گرفتم ومی خواستم فرار کنم برم پیش مهمونا که بابا ازم عکس گرفت
واما من در این روزها سعی می کنم خیلی چیزها یاد بگیرم
سرسری کردن بلدم با دستام بیا بیا کردن بلدم کله زدن بلدم وادای سرفه درآوردن بلدم
سق زدن بلدم
وقتی بابائی از سرکار میاد اونقدر براش ذوق می کنم که خستگی یادش میره
غذاهائی رو که مامانی درست میکنه برام با میل می خورم
ولی از قطره آهنم بیزارم
با غلت زدن کل خونه رو میرم ومیام
اصرار دارم قاشق وکاسه ولیوان رو خودم بگیرم
عاشق چائیم اگه مامان یا بابا بخوان چائی بخورن اونقدربا عشق نگاه لیوان می کنم که مجبور شن بهم بدن
عاشق نون سنگکم
همچنان به جز مامانی وبابائی وداداشی وعزیز با همه غریبی میکنم واین خیلی بده!
همچنان همه چیز رو میکنم دهنم
مامانی هر کاری می کنه حاظر نیستم بشینم وخیلی چیزا که الان یادم نیست...
وحرف آخر
دنیای ما بچه ها پر از معصومیت وپاکیه ما به این دنیا نیومدیم که قربانی جنگ وجنایت وخشونت باشیم
خدایا خودت همه ی بچه ها رو از آسیب مخافظت کن همه ی بچه های فلسطین بچه های عراق وهمه ی بچه های دنیا رودرپناه خودت حفظ کن وآلودگی ها رو از این دنیا پاک کن.