جشن تولد
جشن تولدم رو امسال کمی دیرتر از وقت خودش، سوم بهمن ماه گرفتیم بهترین سورپرایز تولدم اومدن یهویی خاله جون و باران بود و کادوها مامان و بابا یه دستبند طلا که برف داره برای من که دختر زمستونم، علاوه بر دستبند مامانم یه عروسک و یه دست بلوز شلوار مخمل زرد و بابام هم یه عروسک روباه خاله جان گوشواره طلا و بارانی بازی ماهیگیری و یه دستبند که خودش با مهره درست کرده بود مادر جونم ۲۵۰۰۰۰تومن عزیزجونم ۵۰۰۰۰۰تومن دایی جان ۲۵۰۰۰۰تومن و سوگند یه کاردستی ...
زمستان است
سلام من اومدم زمستون هم اومد برای یلدا مدرسه جشن گرفتیم که خیلی خوش گذشت عصر هم از طرف مدرسه رفتیم آتلیه و عکس یلدایی گرفتیم، شب هم مهمون داشتیم مادربزرگ هام و داییم اینا مهمان ما بودند و من یه کوچولو سرما خورده بودم و یه کم کسل بودم این عکس رو من و آوینا دوست صمیمیم توی آتلیه با هم گرفتیم برای یلدا مامانم ازم چندتا عکس یادبود گرفت این عکس هم با المانی که برای یلدا نصب شده بود گرفتم یه روز که با دینا و رضا رفتیم سینما فیلم شهر گربهها یه روز که یه کوچولو برف اومد توی حیاط با خانم معلم و هم کلاسی هام هفتم دی ماه تولدم بود امسال تولدم رو ...
فرشتهای میانهی پاییز برگریز هزاررنگ
پائیز آمدهست…
سلام سال تحصیلی شروع شد و من رفتم کلاس دوم خانم یارمحمدی معلم مهربون منه ما سه روز توی هفته روحضوری میریم و دو روز هم غیرحضوری هستیم یه روز خوب که رفتیم پیش خاله اینا و یه روز خوب دیگه با خاله و باران و سوگند و ترنم و عمه و خاله حدیث و ثنا و تبسم یه روز خاله دعوتمون کرد نهار رستوران و بعدش هم رفتیم امامزاده زیارت ...
نیمهی دوم تابستان
خیلی دوست داشتم دسته عزاداری ببینم اما نشد مامانم شب شام غریبان من رو برد دم مسجد شمع روشن کردم و یه کم نشستم و سینه زدم از وقتی کرونا اومده بیشتر از هر چیزی دلم استخر می خواست تا یه روز که رفتیم ویلای خاله اینا و حسابی رفتیم استخر و شنا و من و گلها من و دوستانم و بازی و یه روز رفتیم مدرسه برای آشنایی با خانم یارمحمدی معلم کلاس دوم و یه روز خوب دیگه با بچهها و کوهنوردی با بابایی ...
تابستان است…
سلام این عکسا رو توی مدرسه انداختیم رفته بودیم برای کلاس جبرانی تابستان یه روز خوب که رفتیم روستا همراه مبینا یه روز خوب که با دوستان مامانی و دوستان خودم رفتیم بعد از مدتها پارک من و بابایی ومامان جون« مادربزرگ بابایی» یه روز رفتیم پارک بانوان با همکلاسی هام و مامان ها و خانم زرگران درس کار کرد وبازی هم کردیم یه روز که رفتیم سد و من کلی آب بازی کردم و یه روز که رفتم دریاچه دوچرخه سواری بعد از حدود دوسال مامانم...
روز دختر
روز دختر من یه جشن کوچولو داشتم میزم همراه با گل و پاستیل و اسمارتیز و کیک و کادوهای من که بعدا مادر جون هم به من ۱۰۰هزار تومن کادو دادن ...
جشن الفبا
سلام کلاس اول ابتدایی من که مصادف با کرونا و غیرحضوری بود به پایان رسید و حالا من بلدم بخونم و بنویسم امروز توی مدرسه برای ما جشن الفبا گرفتن که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا همه با هم سرود الفبا رو خوندیم من و دوستم آوینا که از پیش دبستانی با هم بودیم خانمزرگران عزیزم خیلی دوستت دارم و کیک زیبای ما و لوح پایان کلاس اول دبستان و چند دقیقه رفتیم توی کلاس تا کلیپی که خانم از عکسهای ما درست کرده بود رو ببینیم هدیه ی زیبایی که داداش امید برام گرفت یه فروشگاه اسباب بازی هست به اسم توت فرنگی که فروشگاه مورد علاقهی من و البته همه...