آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

مسافرکوچولو

جشن یلدای پیش دبستانی مداد رنگی

۲۵ آذر ماه جشن یلدا ی پیش دبستانی برگزار شد و خیلی با شکوه و زیبا بود گروه عمو حمید اومده بودن و اجرای عالی داشتن خیلی خوش گذشت وما سرود شب یلدا رو خوندیم   و به قاب عکس بهمون هدیه دادن که من عکس پرسنلی پیش دبستانیم رو توش گذاشتم و یه عکس روی شاسی که ازمون گرفته بودن قبلا   ...
25 آذر 1398

روزهای سخت و تلخ!

  سلام ماهی که گذشت اتفاق تلخی افتاد که همه ی ما رو خیلی ناراحت کرد عزیز جونم دچار یه مشکل سخت شد که خدا رو شکر تا اینجا همه چیز به خیر گذشت از بدو تولدم تا ماه پیش یعنی هفتم آبان اولین ماه گردی بود که من  عکس نداشتم مامان و بابا و همگی خانواده درگیر درمان عزیز بودیم و مامانم کلا حوصله ی هیچ کس و هیچ کاری رو نداشت تقریبا هنوزم نداره مامانی یه عروسک با لباس فرم پیش دبستانی خودم برام سفارش داده بود درست کرده بودن گذاشته بود ۸ ابان که اول ربیع الاول بود یه جشن کوچولو برای ورودم به پیش دبستانی بگیره و بهم هدیه بده که اونم کنسل شد حالا ان شا الله عزیزجونم به زودی سلامتی کاملش رو به دست میاره و همه چیز به روال عادی خودش برمی گرده ما...
2 آذر 1398

آیدا از ۶۸ تا ۶۹ ماهگی

سلام من اومدم این ماه عزیز جونم چشمش رو عمل کرد و مامانم مشغول مراقبت از عزیزم بود و دایی علی اینا و خاله اینا هم یه سر اومدن پیشمون از همه مهمتر شروع پیش دبستانی من بود من به پیش دبستانی مداد رنگی شیفت بعداز ظهر رفتم که روز یکشنبه جشن بود و از دوشنبه هم رسما شروع شد من پیش دبستانی رو خیلی دوست دارم و دائم تکرار می کنم که خیلی دوسش دارم و خیلی اونجا خوشحالم جشن بدون حضور خانواده ها انجام شد و عکسی ازش ندارم بعدا عکس ها و فیلمش رو میدن یه سری عکس قبل از شروع جشن مامانم یادگاری ازم گرفت اول عکس های پیش دبستانی اول رد شدن از زیر قرآن و نمای کلی پیش دبستانی...
2 مهر 1398

آیدا از ۶۷ تا ۶۸ ماهگی

سلام من اومد مرداد پر از اتفاق های خوب بود رفتیم سفر چادگان و اصفهان که خیلی خوش گذشت رفتیم تهران نامزدی پسر داییم و رفتیم رودهن ویلای خاله اینا که خیلی خوش گذشت اول عکسای روزی که با سوگند رفتیم کافه و پارک و عکس های سفر به چادگان و اصفهان     و عکس های تهران و نوده   ‌و تئاتر من عجیب که با بارانی و مامانی رفتیم   ...
3 شهريور 1398

آیدا از ۶۶ تا ۶۷ ماهگی

سلام من اومدم دختر مهربون خیال پرداز همه چیز دان هر کسی در مورد هر چیزی که می خواد صحبت کنه من میگم می دونم می دونم و کلی در مورد اون موضوع خیال پردازی می کنم و توصیح میدم هر روز از ارزوهام حرف می زنم اسب بالدار گوسفندای فراوون و گوره خر و داشتن یه خونه تو طبیعت و کلی آرزوی دیگه عصرا با مامانم میرم بیرون یا تاب و سرسره یا پیاده روی یا دوچرخه بازی و یا پارک و اما عکس ها اول عکسهای روزی که با سوگند اینا رفتیم رودخونه وکلی بازی و اب تنی کردیم و روزی که با سوگند رفتیم دوچرخه سواری دور دریاچه این عکسها هم رو بالکن عزیزجونمه یه روز که با دوستامون رفتیم پارک ...
6 مرداد 1398