آیدا از 8تا 9ماهگی
سلام
من خیلی دختر آرومتری شدم ومنظم توی خواب وخوراک وبازی وخلاصه همه چیز
پر از احساسم که به شیوه ی خودم بروز میدم
بیشتر از هر کسی برای بابا یئ عزیزم
خیلی چیزها رو خوب می فهمم
حتی حرف های مامانی رو وقتی میگه می خوائیم بریم دد یا الان وقت به به خوردنه و
خلاصه خیلی خوب درک می کنم
یه وقتائی مامانی نگام میکنه ومیگه آیدا چرا اینقدر برای بزرگ شدن عجله داری؟!
خوب عجله دارم دیگه می خوام دنیا رو کشف کنم...
عاشق هر چیزی شبیه نخ هستم حالا می خواد به نازکی مو باشه یا ضخیمی سیم برق یا طناب لباس یا ریشه ی فرش!
موهای مامانی رو زیاد میکشم خوب دوست دارم این جوری باهاش بازی کنم
واما چند تا عکس ازیه روز که رفته بودم برای اولین بار شهر بازی وچند تا عکس گرفتم البته فقط عکس گرفتم
هیچ کدوم از این وسیله ها مناسب من نبود
ولی با فرمون لوکوموتیو قطار وفرمون ماشین خیلی با عشق بازی میکردم وبازی کردن بچه ها رو هم خیلی دوست داشتم
من و اسب چرخون
من سوار ماشین وفرمون بازی
بازم ماشین بازی
اینجام سوار قطار
اینجام تو قطار کلا جوگیر شده بودم وایستاده بودم تا دستام به فرمون راحت برسه
اینجام جلوی قطار نشستم ویه لنگه کفشم هم افتاده
وتاب بازی با یه تاب خطرناک
این عکسم لوس شدنمه وقتی بهم میگن لوس شو این شکلی میشم
اینم مال اولین نشستن هامه که مال قبله جا مونده بوده
واین عکس درست روزاولین اول مهر من واولین فصل زیبای پائیزمنه که با مامانیم رفته بودم پیاده روی ونون سنگک می خوردم
واینجام از حموم اومدم ودیگه چون هوا خنک شده بعد از حمام باید روسری بپوشم ومن اصلا دوست ندارم بپوشم روسری
وشاکی خوابیدم
مامان نوشت:امسال پائیز ،حتما عاشقانه ترین پائیز من است با تو
می سپارمت به عشق می سپارمت به خدا...