مرداد🌞🌞
من اومدم
اولین عکسها روزی هست که رفتیم پیش باران اینا
آب بازی با باران
و نتیجه باران و آیدای خیس
و پروسهی پختن کیک با بارانی
و پیاده روی در طبیعت
این پروانه اومد نشست رو سر من یهو
این نقاشی رو ترنم کشید من رنگ کردم
یه روز رفتم کلی اسکیت بازی کردم
یه روز سوگند قرار بود بیاد پیشم منم منتظرش بودم و با این پرنده کوچولوهای رو این گلدون تعریف و بازی می کردم نزدیک بیست دقیقه مشغول بودم و مامانی ازم یواشکی فیلم و عکس گرفت
و یه روز خوب که با سوگند و ترنم رفتیم سینما فیلم بازیووو رو دیدیم و جالب اینکه هیچ کس نبود و فیلم فقط برای ما اکران شد بعد از فیلم هم رفتیم خرید
و خواب یک فرشته
یه روز مامانم گفت اگه بعدازظهر بخوابی شب میبرمت حسینیه منم لالا رو بغل کردم و اینقدر تلاش کردم تا موفق شدم آخه من اصلا بعدازظهرها نمیخوابم
و شب رفتیم حسینیه و کلی دوست پیدا کردم
تعطیلات دایی علی اینا اومدن پیشمون و خیلی خوش گذشت
دایی علی نذر حلیم داره که بخش عمدهی گوشت و موادش رو داد به نیازمند و یه کوچولو هم برای خودمون پخت
با دایی علی روستا هم رفتم
یه شب سوگند پیش من موند
و صبح حسابی آب بازی کردیم
دایی اینا که رفتن خاله و باران اومدن
و تولد باران رو هم خیلی بی سر و صدا به خاطر محرم گرفتیم
یه شب شام با هم رفتیم بیرون
شهر بازی هم رفتیم
تازه خاله من و باران و سوگند رو برد سینما یه بار دیگه بازیووو رو دیدیم و برگشتنی توی کوچه الاغ دیدیم و من سوارش شدم
و تولد باران
برای تولد باران یکی از کادوهاش میکروفون بود من خیلی دوست داشتم اینقدر گفتم تا بابایی دلش طاقت نیاورد و برام گرفت
و نهمین دندون شیری من افتاد و فرشته برام یه دوربین آورد😉♥️😉
دوربینی که فرشته برام آورد♥️
و دندون دهم هم افتاد چند روز بعد اما فرشته چیزی نیاورد🤓
این المان زنجیر رو به خاطر ماه محرم گذاشته بودند توی بلوار
یه شب با مادر جون و مامان جون رفتیم پیک نیک و من طبق معمول کلی دوست پیدا کردم
و تمرین درسها در لوکیشن های مختلف🤓🤓