آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

مسافرکوچولو

نوروز95

1395/1/13 15:24
نویسنده : آیداکوچولو
8,101 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سال نو بازم مبارک

امسال چهارشنبه سوری سوگند اینا پیش ما بودن آتیش روشن کردیم واز این آبشارها هم روشن کردیم برای عید خاله جونم اینا هم اومدن وبابودنشون به ما خیلی خوش گذشت وخیلی خوب بود شب عید جاتون خالی سبزی پلو ماهی وکوکوسبزی خوردیم آتیش وآبشار روشن کردیم وگفتیم وخندیدیم وصبح زود بیدار شدیم وکنار سفره ی هفت سین نشستیم ودعا کردیم و سال نو روتحویل گرفتیم وکلی هم عیدی گرفتیم خلاصه عید دیدنی رفتیم ویه روزم مهمون عمو محسن بودیم ورفتیم باغ رستوران، خلاصه تولد سوگندی رو هم توی عید گرفتیم وفردای تولدش خاله اینا رفتن ودائی علی اینا اومدن ویه کم پیشمون موندن ؛چون داداشیم کنکور داره امسال مسافرت نرفتیم ایام عید هوا حسابی سرد شده بود ولی از دیشب دیگه برف بارید وامروزم 13 به در خیلی سردی بود وبابائیم هم تا ساعت 3 سر کار بود واسه همین عصری یه سر کوچولو رفتیم بیرون واومدیم؛واما عکس ها

شب چهارشنبه سوری

4شنبه سوری

شب عید

آتیش بازی

شب عید

هفت سین ما؛مامانیم اول هفت سین رو روی پیشخون آشپزخونه گذاشت تا موش کوچولو نره سراغش وصبح روز عید آوردش روی میز

هفت سین ما

این دوتا سبزه ویژه ی من وداداشیمه که عزیز جونم برامون سبز کرده

سبزه

من وهفت سین

من وهفت سین

بازم من وهفت سین

من وهفت سین

وبازم من وهفت سین

من وهفت سین

من وبارانی

من وبارانیز

من وسوگندی

من وسوگندی

من وداداشیم

من وداداشیم

عکس دسته جمعی

عکس دسته جمعی

باغ رستوران

باغ رستوران

سلفی در رستوران(مامانم مونوپاد نداشت واسه همین خودش وبابا وداداش نیفتادنخیال باطل)

سلفی

اونجا یه حوض بود که همش لبش بودم ویکی باید مراقبم می بودوحاضر نبودم از کنارش برم

حوض

تولد سوگندی

تولدسوگندی

دارم انگشت کیکی می خورم

انگشت کیکی

دارم با سوگندی می رقصم

نانای

روزمادر که هدیه بردم واسه ی عزیزجونم

روزمادر

12فروردین رفتیم ماهی هامون رو انداختیم دریاچه

خداحافظی با ماهی ها

خداحافظی با ماهی هام

خداحافظی با ماهی ها

بعدشم با وجودی که هوا خیلی سرد بود رفتیم تاب سرسره

سرسره

تاب

و13 به در

13 به در

13 به در

13 به در

13 به در

وپایان تعطیلات عید با چای داغ 13 به در

چای

وتقویم من

تقویم من

واما بحث شیرین عیدی ها

این سه چرخه ی زیبا رو داداشیم برام عیدی گرفت

سه چرخه ی من

این پلاک اسمم رو مامانی وبابائیم برام عیدی گرفتن

عیدی

دائی علی اینا تولدم نتونستن بیان؛ عید که اومدن این دستبند رو بهم هدیه ی تولد دادن

کادوی تولد

این کیف وگیره و کش سر وقاب زیبا رو خاله جون برام عیدی گرفتن

عیدی

600000تومن هم عیدی نقدی گرفتم که 250000 تومنش رو خاله جون بهم دادن

این بود داستان نوروز 95 ما؛برایتان سال پر از اتفاق های خوب وشاد آرزومندیملبخند

پسندها (11)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان ساناز
14 فروردین 95 9:08
سلام سال جدید مبارک ان شااله سال خوبی برای بچه ها و خانواده ها باشه
مهدیه
14 فروردین 95 11:16
عیدت مبالک باشه آیدای کوشولوی ناناسی
مامان هانیه
15 فروردین 95 17:50
سلام ایدا جونم عیدت مبارک،به به چه عکس های قشنگی خوشحالم که تعطیلات خوبی داشتی
محجوب بانو
17 فروردین 95 21:04
سلام آیدای عزیزم به به مامان عزیزت ایندفعه خوب پست رو ترکونده ها هدیه هات خیلی نازن مبارکت باشه گلم مخصوصا اون قاب عکس که واقعا خیلی خیلی زیباست و من عاشقش شدم
مامان نرگس
19 فروردین 95 17:27
آیدا جونم سال نو مبارک معلومه که حسابی خوش گذشته عزیزم...انشاله همیشه به شادی عیدیهای قشنگت هم مبارکت باشه عزیزم به به چه قاب عکس و دوچرخه قشنگی...هدیه مامان بابا هم که عالیه..دست همگی درد نکنه
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
28 فروردین 95 17:50
ما با نفس سلامت ای دوست ، خوشیم از گرمی هر کلامت ای دوست ، خوشیم هرچند که افتخار دیدارت نیست با زنگ خوش پیامت ای دوست ، خوشیم . . .
سیمرغ
1 اردیبهشت 95 16:55
سلام عزیزم وب قشنگی داری انشالا به حق این ماه عزیز خدا جوابت رو بده و هر آرزویی داری برآورده کنه خوشحال میشم به منم سر بزنی و با هم تبادل لینک داشته باشیم
مامان مهنا
23 اردیبهشت 95 2:16
سال نومبارک ایداجوووونی