18ماهگی
سلام من آیدا کوچولو امروزیک ونیم ساله شدم
واینم هدایای نازی که مامانی وبابائی وداداشی واسم گرفتن
سه شنبه نوشت:بازم سلام من دیروز صبح که بیدار شدم باز دوباره کلی جوجوهانیشم زده بودن خلاصه اماده شدم رفتم مرکز بهداشت برای چکاپ وواکسن 18 ماهگی شده بودم یه دخمل 85 سانتی 11/5 کیلوئی ووای از واکسنش که دو تا تزریقی بود ویه خوراکی وخیلی درد داشت
بعد از واکسن از اونجائی که راه رفتن وبدو بدو خیلی خوبه برای اینکه آبسه نکنه رفتیم پارک وکلی بدو بدو وبازی کردم تا ساعت 8 شبم حالم خوب خوب بود که یهو تب ودردو....تا خود سحر درد داشتم وتب وهمه رو صدا میزدم عزیز دائی باران دادائی عمه وخلاصه همه رو صدا میزدم ویاری می طلبیدم دیگه ساعت 3 بایه شیاف آروم گرفتم وخوابیدم وازصبحم که پا شدم همش نق نق وغر غر می زنم ولی خدا رو شکر تب ندارم
اینجا اماده شده بودم برم ازهمون موقع اخمام تو هم بود تقریبا فهمیده بودم یه خبریه
اینجام پارک هستش بعد از واکسن وهمچنان اخمام تو همه
واینجام ساعت نزدیک 2 صبحه که مشغول بازیم البته با تب وکاملا بی حوصله