آیدااز17 تا 18 ماهگی
سلام من اومدم
این ماه همون کارای قبلی تکرار شد مثل برق بازی وبالا کشیدن از در ودیوار وکارای خطرناک
دامنه ی لغاتم خیلی گسترده تر شده ولی جمله همون جوری دو کلمه سه کلمه ای واکثرا بدون فعل
مثل مامانی آب آب یا بابائی جی جی و...افعال دستوری رو کاملا حرفه ای به کار می برم مثل بیا/برو/بشین/بخواب/پاشو/بدو/بده/بگیرو...یه چند تا کلمه رو خیلی بانمک میگم مثلا به تخم مرغ میگم تخ خخ یا به گردومیگم گیدو وبه دستشوئی میگم دست شو,به ماساژ میگم ماساوبطری وقطره ودرست شد وچی شدوگوشی وغذاوآینه وبالش وچادررو هم خیلی با مزه میگم جواب همه ی سوال ها رو هم قاطعانه میگم:نععععععععععععععع!
این ماه دو تا دندون آسیای بالام درومدن وحالا از بالا 8 تا دندون دارم وهمین یکی دو روز پیش هم یه دندونم از پائین نیش زد ودرومد وحالا روی هم رفته 13 تا مروارید دارم و3 تا هم در حال درومدن دارم
اینقدر اون پتو صورتیم که همه جا باهامه رو مدل چادر سرم کردم وتو خونه باهاش چرخیدم که مامانی واسم چادر گرفت والبته برای خرید اولین چادرم ماه مبارک رمضان رو به فال نیک گرفت
یکی از سرگرمی های جدیدم اینه که با اسباب بازی هام روی پتو یا پارچه دراز بکشم وبابائی منو بکشه تو خونه ویکی دیگه اینکه اسباب بازی های کوچیکم رو توی یقه ی داداشی یا بابائی بریزم تا لباسشون پر از اسباب بازی بشه واین کار رو با جدیت کامل انجامش میدم
واما عکس ها
جشن نیمه ی شعبان که رفتم شیرینی پخش کردم
اولین باری که با جوجواردک هام رفتم تو وانم
واولین باری که حوله تن پوشم رو پوشیدم(ظاهرا دیر اقدام کردم بهم کوچیک شده!)
ودیگه بی خیال وانم نشدم واونقدر بهانه گفتم تا مامانم بعدازحمام آوردش تو خونه
یه بار که رفته بودم گردش
برای یادبود18 ماهگیم رفتم آتلیه ومامانیم از پشت صحنه ی عکاسی عکس گرفت
عموفرشیدو خاله راحله زحمت عکسام رو کشیدن
یه بار که رفته بودیم باغ رستوران ومن ستاره عروسکم رو هم برده بودم با خودم
اینجام یه باره که سفره رو پهن کرده بودم تو آشپز خونه وخوابیده بودم روش
واینجا مشغول پتو سواری والبته با جدیت تمام مشغول مطالعه!اون پاپوشائی هم که پامه مال مامانمه!
ومن که خیلی دوغ دوست دارم
اینجا صندلیم رو گذاشتم رو مبل ونشستم روش وپتوی عزیزم رو هم پیچیدم به خودم واز این کارم خیلی احساس غرور میکردم!!!
وازاونجائی که انواع کارهای خطرناک رو با این صندلی انجام میدم مامانی دوباره برش داشت وصندلی کودکی های داداشیم رو که سنگین تره وبرام قابل حمل ونقل نیست روواسم آورد
وخواب یک فرشته
مامان نوشت:تا همیشه خواب هایت آرام ورویاهایت شیرین فرشته ی کوچولوی ما