آیدا از ۱۸ تا۱۹ ماهگی
سلام من اومدم
توی این ماه یه اتفاق مهم افتاد من فهمیدم که اون نی نی توی آینه آیداست خودم هستم
عکس نی نی ها ی خونمون آیداست خودم هستم نه نی نی !
من خودم رو برای اولین بار شناختم
همه ی کلمات رو سعی میکنم تکرار کنم اما بعضیهاشون خیلی با نمکن مثلا این اواخر ماه رمضون سریال پایتخت که شروع میشد می رفتم جلوی تلویزیون ومی گفتم نقیه! عزیز بهم میگه ننه نقلی منم تکرارمیکنم ومیگم نننقی؛دوتاتوپ دارم دوست دارم هردوشو بگیرم وشوت کنم وقتی این کارو می کنم میگم دوتائی دوتائی!هرکی حمام باشه میرم درحمام رو می زنم ومی گم آب آب دوست دوست یعنی من حمام دوست دارم وقتی هم قراره برم حمام زود میرم اردکام رو ور می دارم ومیگم اک اک آب آب؛ مامانیم هر روز حمامم می کنه از بس دوست دارم؛کلا کلمه ی دوست رو جدیدا زیاد به کار می برم چیزی که مورد علاقمه می گم دوست دوست؛ واز چیزی که بدم بیاد میگم داغش داغش!پیاز وپیازچه خیلی دوست دارم وخیلی بانمک می گم پیز؛به دوربینم میگم دودبین؛وقتی مامانیم با ظرف غذا میاد سریع می گم گوشی گوشی نی نی نی یعنی مامانی اول باید با گوشیش برام فیلم نی نی بزاره تا من غذا بخورم؛از وقتی انگور اومده هر روز می خورم وخیلی خیلی دوست دارم خیلی هم خوشگل میگم انگورررررر به همین غلیظی ؛ به شدت به آینه علاقمند شدم هر لباسی که بپوشم یا هر تغییری رخ بده میگم آنه آنه یعنی یکی منو بگیره جلوی آینه تا خودم رو ببینم وکلی ذوق کنم این ماه ماه مبارک رمضان بود وهوا حسابی گرم واسه همین من عصرا رو توی حیاط آب بازی وبازی کردم وغروباشم یه سر کوچولو با باباییم رفتم بیرون خیلی پارک وگردش نرفتم
بالا کشیدن از ارتفاع همچنان جز علاقمندیهامه والبته برق بازی! وقتی خونمون مهمون داریم خیلی خیلی خوشحالم اصلا سراغی از مامانم نمی گیرم حتی شیر هم نمی خوام ولی وقتی با مامانیم تنها هستیم دائم بهش وصلم وجدا ازش نمیشم واسه همین مامانیم آرزو می کنه همیشه یکی خونومون باشه توی خوردنی ها همچنان گوجه برام از همه چیز خوشمزه تره وبعد انگور و ماست ونون خالی!_
یه گوشه از هال مامانم اسباب بازی هام رو میزاره هر کسی میاد خونمون دستش رو می گیرم می برمش اونجا ومی گم اچ بازی یعنی بشین بازی کنیم ، ازهمون اول که راه افتادم وکلی زمین می خوردم دست به کسی نمی دادم حالا که دیگه احساس استقلال هم می کنم هیچوقت بیرون به مامان وبابام دست نمیدم واین خیلی بده!
وقتی میرم بیرون به محض رسیدن به یه سکو میشینم وبه همراهم هم اصرار می کنم اچ کنه وای از وقتی پله ببینم سریع میرم سمتش ومیرم بالا،بالا رفتن از پله از علاقمندی هامه؛عاشق الو کردنم یعنی دائم یه چیزی می گیرم در گوشم و با جدیت الو الو می کنم هر کب نفهمه فکر می کنه مشغول صحبت با اعضای پنج بعلاوه ی یک هستم
توی این ماه دومین دندون نیش پائینم واولین دندون آسیاب پائینم درومدن الان ۸تا دندون بالا دارم۷ تا پائین
من از همون نوزادیم به هر چیزی که نور و روشنایی داشت خیلی علاقه داشتم هنوزم همین طوره یه مدتی میشه که ماه رو توی آسمون کشف کردم و خیلی خیلی دوسش دارم از اول غروب که ماه سفید و کم رنگ؛ تازه ا ومده توی آسمون می بینمش و ماه ماه می کنم و ذوق می کنم براش تا وقتی که هوا تاریک میشه و ماه حسابی روشن و طلاییه خصوصا توی شبای مهتابی دائم میرم جلوی در و با ماه زیبای توی آسمون تعریف می کنم به زبون خودم
اینجا غروبای ماه رمضونه که تو حیاط آب هردم
اینجا دارم با جدیت الو الو می کنم یه طرف خط جان کریه یه طرف خط ظریفه!
شیوه ی جدید استفاده از صندلی
شیوه ی جدید شوت کردن توپ
بدون شرح!
اینجا 30 تیر ماهه اولین بار بعد از ماه رمضون که رفتیم پارک وقتی میرفتیم هوا خوب بود ولی بعدش یهوبارون وباد وتگرگ وسیلاب وخلاصه مامانم لباس زاپاس برام اورده بود تنم کرد وفرار کردیم ودر حالی که خیس آب شده بودیم اومدیم خونه
ورود به پارک وهوای خوب
اینجا رو این سکو اچ کرده بودم وداشتم به بقیه هم تعارف می کردم که اچ کنن که این ابرای سیاه اومدن پشت سرم
وطوفان وفرار...
اینجا بابایی رفته بود رو 4 پایه که پرده ی خونه ی عزیز رو نصب کنه که منم گفتم برم کمک بدم خوب!!!
اینجا کار خاصی انجام نمیدادم آماده شده بودیم بریم بیرون قبلش دیدم این چوب پرده ی پشت در اضافیه گفتم بزار جداش کنم!!!
اینام عکس بازی با دوتا توپم دوتائی دوتائی...
اینجا آماده شده بودیم بریم حنابندون خاله مهلا(دوست خانوادگیمون)،مامانی من کلا زیورآلات استفاده نمی کنه اونشب این گردنبند مرواریدو انداخته بود گردنش ومن واسه اولین بار دیدم مامانی یه چیزی انداخته خلاصه داد وبیداد می کردم ومی گفتم گردن گردن گردن تا مامانم درآورد وانداختش گردن من!!
اینجام شب حنابندون خاله مهلا ست که بعد از سلام وتبریک به عروس دارم روی سن می رقصم
واما اینم عکسایی که عروسی خاله مهلا انداختم قبلش اینو بگم که توی مراسم خاله مهلا وهمچنین تعطیلات عید فطر که مهمون داشتیم همه در مورد من متفق القول یه چیزی گفتن:گفتن یه همچین دختر خانوم گل نجیب دوست داشتنی مگه میشه؟!مگه داریم؟!
اولین عکس من و خاله مهلا که به خاطر مسایل امنیتی ادیت شد!
من توی عروسی هم سکو برای اچ کردن پیدا کردم
وتوی عروسی هم یه چیزی برای ور رفتن پیدا کردم
مامان نوشت:خوشبخت باشی وعاقبت به خیر فرشته کوچولوی من