آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از ۱۸ تا۱۹ ماهگی

1394/4/30 15:05
نویسنده : آیداکوچولو
1,182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدم

توی این ماه یه اتفاق مهم افتاد من فهمیدم که اون نی نی توی آینه آیداست خودم هستم

عکس نی نی ها ی خونمون آیداست خودم هستم نه نی نی !

من خودم رو برای اولین بار شناختم

همه ی کلمات رو سعی میکنم تکرار کنم اما بعضیهاشون خیلی با نمکن مثلا این اواخر ماه رمضون سریال پایتخت که شروع میشد می رفتم جلوی تلویزیون ومی گفتم نقیه! عزیز بهم میگه ننه نقلی منم تکرارمیکنم ومیگم نننقی؛دوتاتوپ دارم دوست دارم هردوشو بگیرم وشوت کنم وقتی این کارو می کنم میگم دوتائی دوتائی!هرکی حمام باشه میرم درحمام رو می زنم ومی گم آب آب دوست دوست یعنی من حمام دوست دارم   وقتی هم قراره برم حمام زود میرم اردکام رو ور می دارم ومیگم اک اک آب آب؛ مامانیم هر روز حمامم می کنه از بس دوست دارم؛کلا کلمه ی دوست رو جدیدا زیاد به کار می برم چیزی که مورد علاقمه می گم دوست دوست؛ واز چیزی که بدم بیاد میگم داغش داغش!پیاز وپیازچه خیلی دوست دارم وخیلی بانمک می گم پیز؛به دوربینم میگم دودبین؛وقتی مامانیم با ظرف غذا میاد سریع می گم گوشی گوشی نی نی نی یعنی مامانی اول باید با گوشیش برام فیلم نی نی بزاره تا من غذا بخورم؛از وقتی انگور اومده هر روز می خورم وخیلی خیلی دوست دارم خیلی هم خوشگل میگم انگورررررر به همین غلیظی ؛ به شدت به آینه علاقمند شدم هر لباسی که بپوشم یا هر تغییری رخ بده میگم آنه آنه یعنی یکی منو بگیره جلوی آینه تا خودم رو ببینم وکلی ذوق کنم این ماه ماه مبارک رمضان بود وهوا حسابی گرم واسه همین من عصرا رو توی حیاط آب بازی وبازی کردم وغروباشم یه سر کوچولو با باباییم رفتم بیرون خیلی پارک وگردش نرفتم

بالا کشیدن از ارتفاع همچنان جز علاقمندیهامه والبته برق بازی! وقتی خونمون مهمون داریم خیلی خیلی خوشحالم اصلا سراغی از مامانم نمی گیرم حتی شیر هم نمی خوام ولی وقتی با مامانیم تنها هستیم دائم بهش وصلم وجدا ازش نمیشم واسه همین مامانیم آرزو می کنه همیشه یکی خونومون باشه توی خوردنی ها همچنان گوجه برام از همه چیز خوشمزه تره وبعد انگور و ماست ونون خالی!_

یه گوشه از هال مامانم اسباب بازی هام رو میزاره هر کسی میاد خونمون دستش رو می گیرم می برمش اونجا ومی گم اچ بازی یعنی بشین بازی کنیم ، ازهمون اول که راه افتادم وکلی زمین می خوردم دست به کسی نمی دادم حالا که دیگه احساس استقلال هم می کنم هیچوقت بیرون به مامان وبابام دست نمیدم واین خیلی بده!

وقتی میرم بیرون به محض رسیدن به یه سکو میشینم وبه همراهم هم اصرار می کنم اچ کنه وای از وقتی پله ببینم سریع میرم سمتش ومیرم بالا،بالا رفتن از پله از علاقمندی هامه؛عاشق الو کردنم یعنی دائم یه چیزی می گیرم در گوشم و با جدیت الو الو می کنم هر کب نفهمه فکر می کنه مشغول صحبت با اعضای پنج بعلاوه ی یک هستم

توی این ماه دومین دندون نیش پائینم واولین دندون آسیاب پائینم درومدن الان ۸تا دندون بالا دارم۷ تا پائین

من از همون نوزادیم به هر چیزی که نور و روشنایی داشت خیلی علاقه داشتم هنوزم همین طوره یه مدتی میشه که ماه رو توی آسمون کشف کردم و خیلی خیلی دوسش دارم از اول غروب که ماه سفید و کم رنگ؛ تازه ا ومده توی آسمون می بینمش و ماه ماه می کنم و ذوق می کنم براش تا وقتی که هوا تاریک میشه و ماه حسابی روشن و طلاییه خصوصا توی شبای مهتابی دائم میرم جلوی در و با ماه زیبای توی آسمون تعریف می کنم به زبون خودم لبخند

اینجا غروبای ماه رمضونه که تو حیاط آب هردم

آب بازی

آب بازی

آب بازی

اینجا دارم با جدیت الو الو می کنم یه طرف خط جان کریه یه طرف خط ظریفه!

الوالو

شیوه ی جدید استفاده از صندلی

صندلی

شیوه ی جدید شوت کردن توپ

شوت توپ

بدون شرح!

بدون شرح

اینجا 30 تیر ماهه اولین بار بعد از ماه رمضون که رفتیم پارک وقتی میرفتیم هوا خوب بود ولی بعدش یهوبارون وباد وتگرگ وسیلاب وخلاصه مامانم لباس زاپاس برام اورده بود تنم کرد وفرار کردیم ودر حالی که خیس آب شده بودیم اومدیم خونه

ورود به پارک وهوای خوب

ورود به پارک

پارک

اینجا رو این سکو اچ کرده بودم  وداشتم به بقیه هم تعارف می کردم که اچ کنن که این ابرای سیاه اومدن پشت سرم

اچ

وطوفان وفرار...

طوفان

اینجا بابایی رفته بود رو 4 پایه که  پرده ی خونه ی عزیز رو نصب کنه که منم گفتم برم کمک بدم خوب!!!

کمک به بابا

کمک به بابائیم

اینجا کار خاصی انجام نمیدادم آماده شده بودیم بریم بیرون قبلش دیدم این چوب پرده ی پشت در اضافیه گفتم بزار جداش کنم!!!

شیطنت

شیطنت

اینام عکس بازی با دوتا توپم دوتائی دوتائی...

دوتائی

دوتائی

اینجا آماده شده بودیم بریم حنابندون خاله مهلا(دوست خانوادگیمون)،مامانی من کلا زیورآلات استفاده نمی کنه اونشب این گردنبند مرواریدو انداخته بود گردنش ومن واسه اولین بار دیدم مامانی یه چیزی انداخته خلاصه داد وبیداد می کردم ومی گفتم گردن گردن گردن تا مامانم درآورد وانداختش گردن من!!

گردن بند

اینجام شب حنابندون خاله مهلا ست که بعد از سلام وتبریک به عروس دارم روی سن می رقصم

رقص

واما اینم عکسایی که عروسی خاله مهلا انداختم   قبلش اینو بگم که توی مراسم خاله مهلا وهمچنین تعطیلات عید فطر که مهمون داشتیم همه در مورد من متفق القول یه چیزی گفتن:گفتن یه همچین دختر خانوم گل نجیب دوست داشتنی مگه میشه؟!مگه داریم؟!زیبا

اولین عکس من و خاله مهلا که به خاطر مسایل امنیتی ادیت شد!

من وعروس خانم

من توی عروسی هم سکو برای اچ کردن پیدا کردم

اچ

وتوی عروسی هم یه چیزی برای ور رفتن پیدا کردم

بازی

پرنسس

پرنسس

مامان نوشت:خوشبخت باشی وعاقبت به خیر فرشته کوچولوی من

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان زهره
4 مرداد 94 17:25
سلام آیدا جونم ماشاالله چقدر نازی چقدر لباس قرمز بهت میاد امیدوارم همیشه به شادی وتفریح گلم
مامان مهنا
5 مرداد 94 1:18
سلام ایداجونم ماشالله به تو گلم خیلی ماه شدی عروس کوچولو
ترنم
5 مرداد 94 9:32
سلاام آیدا جون شیوه های جدیدت خیلی باحالن کلی به کارات خندیدم قربونت بشم خیلی دوست دارم وقتی میام وبت کلی سرحال میشم با 5+1 به کجا رسیدی ما رو هم در جریان بذار لباس قرمزت هم خیلی قشنگه و بهت میاد
خاله مژگان
6 مرداد 94 11:46
19 ماهگیت مبارک. وای که چقدر ناز داری دختر طلا
مسئول سایت نی نی عکس
7 مرداد 94 13:39
سلام خوشحال میشیم عکس آیدا جون و برامون بفرستید تا ان شالله برنده این هفته ما ایشون باشه ارسال عکس از طریق این لینک http://www.niniaxs.ir/index.php/upload
مامان مبینا
8 مرداد 94 0:24
ای جونم چقد اون لباس قرمزه بهت میاد
مامان هانیه
8 مرداد 94 15:58
سلام آیدا جون ماشالله چقدر تو شیطونی پیشرفت کردی خوشگلم امیدوارم همیشه سالم وتندرست باشی عکسات حرف نداشت عالی بود دوستت دارم خوشگله
مامان فدیا
14 مرداد 94 12:49
عزیزم چه زبون ناز و شیرینی داری شما با اون لباسای قشنگ
مامان امیررضا
25 مرداد 94 19:58
سلام ایدا خانم خوشگل روزت مبارک دختر ناز...با اجازه لینکت کردم اگه دوست داشتی تو هم منو لینک کن