آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از 16 تا 17 ماهگی

1394/2/31 15:50
نویسنده : آیداکوچولو
1,789 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدمجشن

اولش بگم که مامانیم میگه یه خورده دختر نق نقوئی شدم!سکوتودائم با دلیل وبی دلیل نق میزنم وهر خواسته ای دارم با نق ونوق میگمشخطامامانیم میگه شما باور نکنینچشمک

این ماه رو اولاش که مریض بودم واین مریضی یه ویژگی  مشترک با مامانیم رو روشن کرد با وجودی که اصلا حال وانرژی وجون نداشتم ولی اصلا خودم رو از تک وتا ننداختم حتی یه لحظه ام یه جا بی حال نیفتادم مگراینکه خواب بودم!مامانیم هم اینطوریه کلا خودش رو از تک وتا نمی ندازه

یه کاری که خیلی دوست دارم وخیلی انجام میدم ولی مامانیم دوست نداره چرخیدنه اونقدر می چرخم تا زمین بخورم کار با نمک دیگه ای که انجام میدم آواز خوندنه که البته همش نا مفهومه مامانیم زیاد برام شعر میخونه واسه همین منم می خوام شکلش بخونم اینه که به شیوه ی خودم آواز می خونم

 من موقع خواب فقط باید شیر بخورم تا بخوابم یکی دو بار مامانی نبود وشرایط خاص بود واسه همین بابائی منو اونقدر رو کولش چرخوند تا بخوابم ولی قصه به همین جا ختم نشد واین کول سوار شدن شد یه برنامه ی روزانهعینک

من خیلی مثل اکثر بچه ها به وسایلم وابستگی ندارم فقط یه پتو دارم که بهش میگم پته!وهمه روزباهامه وتو کل خونه می چرخونمش وخیلی دوستش دارم ودائم هم زیرش قایم میشم ومیگم کوش؟بعد می گم نیست بعد می ندازمش میگم ایناش!

این قایم شدن وبازی کوش نیست ایناش رو با گرفتن دستم در چشمام ویا قایم کردن وسایل روزانه زیادانجام میدم

جای سطل برنج رو یاد گرفتم ودائم میرم دست میکنم توش وبرنجا رو میریزم تو آشپزخونه

به محض رفتن خونه ی عزیزم میرم میز نمازش (عزیزم پادرد داره وروی میز نماز میخونه)رو میریزم بهم وبا مهرش الله میکنم وبعدش میرم داخل کمد رخت خواباش واین کارو خیلی دوست دارم

عاشق اینم که کفش ودمپائی بزرگ بپوشم وراه برم،علاقمندیم به نور وروشنائی وبرق ولامپای روشن همچنان زیاده هر جا لامپ ونور ببینم جذبش میشم

توی یکی از همین روزا دندون نیش سمت راستم ازبالاهم بعد از کلی اذیت درومد الان 10 تا دندون ناز دارم ودوتا از پائین در راهه

عاشق ددری رفتنم وبعدازظهر که میشه دیگه بهونه گیری هام واسه بیرون رفتن شروع میشه

یکی دو بار اصرار داشتم که بابائی در چیزای خطرناک رو برام باز کنه بابائی هم مثلا کلی تلاش کرد ونشدتا بهونه نگیرم از اون به بعد من دائم یه کاری رو که نمی تونم انجام بدم یه قیافه ی جالبی به خودم میگیرم ودندونام رو فشار میدم وصدای عجیب غریب از خودم در میارم !

دامنه ی لغاتم خیلی گسترده شده دیگه خیلی خوب کلمات رو تکرار می کنم اگه یه کم سخت باشن نصفه نیمه وبالاخره یه جوری میگمشون این ماه جملات کوتاه گفتم والبته ناقص واکثرا بدون فعل!

مثل مامانی پته لالا...مامانی بیا بیا!مامانی جاش آب آب...مامانی پاپاته نونو...وشیرین ترین کلمه ی این ماه وقتی از م میپرسن داداشی چیه؟با صدای بلند میگم عشقه!محبت

ووقتی یه چیزی به کسی میدم خیلی با ناز میگم"مرسی"زیباخلاصه کلمات زیادی مثل بدو بدو،عکس،توت،آبی(آبجی)،بست(بستنی)و.........که خیلیاش تو ذهنمون نیست رو میگم

وبریم سراغ عکسها

اینجا من وپته!پتوی عزیز ومورد علاقه ام

من وپته جانم

وقتی رفتم سروقت سطل برنج

سطل برنج

وقتی میرم خونه ی عزیز وزود میرم سر وقت میزنمازش

میزنمازعزیز

وقتی میرم توی کمد رخت خوابای عزیز

کمدرختخواب عزیز

دومین دری که بازش کردم در بالکن عزیز(پابلندی رو بین!)

دومین در

کفشام خوشگلن؟

کفشام

وبازم کفشای جدیدم!

کفشای جدیدم

یه بار که رفتم با بابائیم نونوائی وآقای نونوا این نون لواش رو که شکل سنگک درست شده واسم پخت وبهم هدیه داد

نون ویژه

وقتی دارم همه ی تلاشم رو برای انجام یه کاری میکنم این شکلی میشم

تلاش

وقتی خودم رو زیر روسری وپتو قایم میکنم ومی پرسم؟کوش؟؟؟

قایم شدن

وحالا پتورم بندازم که حسابی قایم شم

قایم شدن

ویهو دوتاشو می ندازم کنارو میگم ایناششششششششش واین بازی روزی ده بار انجام میشه

ایناش

اینم یه مدل بازی کوش؟ایناش چشمام رو میگیرم میگم کوش وبرمی دارم وبلند میگم ایناششش

قایم

ویه روز که با تدی خرس خوشگلم رفته بودیم فروشگاه خرید

خرید با تدی

اینجوری بابائی منو کولش میگیره وراه میبره وکلی کیف میکنم

کول بابائی

به چاهک آشپز خونه هم خیلی علاقمندم!

چاهک

واین 4 تا عکس بدون شرح!!!

خطرخطر

اسپایدروومن

شیطنت

شیطنت

اینجا من شدم نی نی آبجی سوگندم شده مامانی خوابیدم روی پاش

بازی

اینجا این آقا پسر که اسمش طاها بود توی پارک به من گل داد منم ازش نگرفتم اونم انداختش زمین

آخه یه دخترخانوم که نباید گل آقا پسرا رو قبول کنهچشمک

گل

ومن در پارک

پارک

مامان نوشت:تو به یقین از آن روشن ترین ستاره ی روشن ترین کهکشان روشن ترین بهشت آمده ای

کاش زمین ما هم همیشه برایت پرازروشنائی باشد ونور دخترم!

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

nilia
2 خرداد 94 17:39
سلام دوست نی نی وبلاگیم اگه دوست داری به من در جشواره نی نی طبیعت رای بدی عدد1 رو به 1000891010 اس ام اس کن مرسی
مامان مهنا
3 خرداد 94 23:31
سلام ایدا جووونی دختربلا کارات خیلی بانمکه من که باخوندنشون همیشه خندم میگیره وشاد میشم امیدوارم همیشه دلت شادباشه کوش ؟ ایناش خخخخ بوس _________ سلام خاله
مامان هانیه
4 خرداد 94 2:24
سلام فرشته کوچولوی من الهی من فدات بشم،ماشااله روز به روز نازتر میشی عاشق اون عکستم که دستاتو رو صورتت گرفتی وبازی میکنی خیلی قشنگه بوووووووووووس _________________ سلام خالهممنون
ترنم
4 خرداد 94 10:08
قربون شیطونیات بشم آیدا جون مامان آیدا واقعا خسته نباشی خدا قوتت بده دختر کار خوبی کردی گل رو از آقا پسر نگرفتی ادامه بده عزیزم
مامان ساناز
5 خرداد 94 10:05
ای دخمل شیطون... خیلی برای من جالبه همه کارای ایدا جون مثل کارای ساریناست حتی قایم موشکشون ... پشت مبل و علاقه به اسباب آشپزخانه. سارینا تو جشنواره شرکت کرده کدش هم 78 است اگه میشه بهش رای بدید. ممنون
مامان ويانا
5 خرداد 94 15:30
سلام بسیار خوش حال خواهم شد به من رای بدهید عدد 36 رو به 1000891010 ارسال کنید
مامان مبینا
5 خرداد 94 18:52
ایدا کوچولو چقد عکسات ناز وبا مزه شده
مامان گیلدا
5 خرداد 94 22:39
سلام دختر من تو جشنواره شرکت کرده لطفا عدد 49 رو به 1000891010 بفرستید ممنون.
مامان هانیه
6 خرداد 94 1:45
فدات بشم فرشته کوچولوی من شیطونی هاتم مثل خودت شیرینه بوووووووس __________________
ترنم
6 خرداد 94 12:24
سلام خاله جون امیر مهدی تو جشنواره شرکت کرده لطفا عدد 134رو به 1000891010 بفرستید ممنون ________ سلام باکمال میل
مامان نرگس
6 خرداد 94 15:49
سلام آیدای خوشگلم.. قربون شیرین زبونیهات خاله جون.... ماشاله به گل دخترمون که کلی وروجک شده عزیزمممممم ____________________ سلام خاله جون مرسی
مامان زهرا
14 خرداد 94 23:16
سلام گلم خدا حفظت کنه افرین که گل و نگرفتی خوشگلم
منا
20 خرداد 94 22:09
وبت خداییش قشنگه به وبم سر به زن