آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدااز12 تا 13 ماهگی

1393/11/4 15:30
نویسنده : آیداکوچولو
1,387 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

مهمترین اتفاق این ماه ساعت نه ونیم شب دهم دی ماه رخ داد ومن پاشدم وچند قدم راه رفتم واز فرداش همه ی فکر وذکرم شدر اه رفتن وصد البته هفته ی اول زمین خوردنای راه به راه

اونقدر زمین می خوردم که شبا مامانی باید پاهام رو کلی ماساژ میداد تا بی قراری نکنم وآروم بخوابم الان اما با مهارت کامل راه میرم وکلا طول روز شاید یکی دو بار بیفتم از اونجائی که خیلی ذوق راه رفتنم و دارم تمام مدتی که بیدارم رو راه میرم وسجوربجور میکنم واصلا هم حاضر نیستم دستم رو موقع راه رفتن به کسی بدم

خاموش کردن تلویزیون رو که دیگه نگو از مهارت های مهم منه کسی اگه بخواد یه برنامه ببینه باید کلی سنگر ببنده جلوی تلویزیون!!!

دامنه ی لغاتم خیلی گسترده نشده فقط تی تیش (لباس) وبه یک /دو/سه میگم :دو"و گلاب به روتون پی پی، و ،اسم خودم که اکثرا میگم آی آ و گاهی هم میگم آیدا،به مجموعه ی چیزای خطرناک یا ناراحت کننده میگم داغغغغغغغغغغغ همین طوری غ رو غلیظ میگم به مجموعه ی چیزای قشنگ میگم" ما"به مجموعه ی اسباب بازی ها میگم "جی جی"وبه همه ی خوراکی ها میگم (نو نو)زیادم میگم اع اع  یه جوری حس تعجبه!پخ پخ هم موقع بازی واوففففففف وبوففففففففف هم پشت زمینه ی داغ میان!"نه "هم برای نخواستن هر چیزی خصوصا غذا زیاد به کار میبرم!همین دیگه خوب بیشتر به فکر راه فتنم بودم خوب،آخه چند تا کار با هم؟!

عاشق سجور بجور توی آشپز خونه ام عاشق اینم که یه جائی کمدی کابینتی دری باز بمونه یعنی مثل شصت تیر میرم سجور بجور

الان 8 تا دندون دارم وجای 4 تادندون نیشم متورمه وداره حسابی اذیتم میکنه وآب دهنم زیاد میریزه وخلاصه بی قراری شبونه هم دارم گاهی که یا از پادرده یا جای دندون

عاشق گوجه فرنگیم ولی یه سری جوش رو صورتم زدم که دکتر گوجه فرنگی وموز رو ممنوع کرده ولی من گاهی می خورم

دست به اعتراض کردنم خیلی پیشرفت کرده با گریه وجیغ وداد به هر چیزی که بخوام میرسم هر چند مامانی خیلی وقتا مقاومت میکنه

از یک سالگیم به این ور اشتهام به غذا خیلی کم شده ولی میوه ونون وماست خیلی دوست دارم

وعکسا

این عکس آیدای دائم در حال حرکت(این کفش جیک جیکی هام رو خیلی دوست دارم وتوی خونه می پوشم وجیک جیک میکنه برام)

حرکت

واینا عکسای سجور بجور در آشپز خانه

سجور بجور

 سجوربجور

سجوربجو

سجوربجور

سجوربجور

سجوربجور

سجوربجور

واما یه روز که روفرشی پوشیده بودم ویه لنگش گم شده بود ومامانی هرچی گشت پیداش نکرد تا عاقبت توی پارچ آب کشفش کرد!!

روفرشی

روفرشی

واما مدل نشستنم، من دوست دارم این مدلی بشینم ولی مامانی همش ناراحت میشه ومیگه اینجوری نشینم واینجوری خدای ناکرده ممکنه به پاهام آسیب بزنه!

نشستن

 توی این عکس دارم با متر اندازه ی عروسکم رو میگیرم تا براش لباس بدوزم

خیاطی

وقتی مامانی می خواد با تلفن صحبت کنه منو میزاره پیش بابا ومیره اتاق که اذیتش نکنم منم با کمک بابائی میرم پشت پنجره ی اتاق وکلی میزنم به شیشه وشیرین کاری می کنم تا مامانی زودبیاد

پنجره

پنجره

اما عکس بعدی لطفا نگران نشین شش دنگ حواس مامان وبابام بهم بود اینجا پله های خونه ی عزیزه که همه رو خودم تنهائی رفتم بالا

پله نوردی

واینم روش جدید کالسکه سواری من

کالسکه سواری

وددری که دوست می دارم خیلی

ددری

واینجا می خواستیم بریم مهمونی ومامانی هوس کرد سارافون عیدم رو تنم کنه وخیلی بامزه شدم باهاش

سارافون عیدم

وآخر شب وقتی برگشتیم با کمال تعجب دیدم (برخلاف همیشه)نه تنها در اتاق داداش بازه که در کمدش هم بازه سریع رفتم سجور بجور!

سجوربجور

ونازگل مامانش وکلاه جوجو ئی

نازگل مامانی

وماجرای این نقاشی ،این نقاشی رو تعطیلات عاشورا تاسوعا بارانی از من ومامانیم کشید مامانی خیلی دوسش داره خصوصا نگاه قشنگی که من توی این نقاشی به مامانیم دارم رو وآغوشی که براش باز کردم وهمین طورگوشواره های آویزم روآرام

مامان نوشت:آهاي طراوت خانه ی کوچک ما،حواست باشدخيلــــي دوستت داریم ...

 

پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان نرگس
4 بهمن 93 16:31
سجور بجورای آیدا جونم رو قربون ماشاله به این دختر ناز که یه خیلی حرف میزنه...دخمل من که حسابی کم حرفه........ عزیز خاله چرا اشتهاتون کم شده......فروزان اینطوری شده خیلی اذیت میکنه واسه غذا خوردن حالا پاپوشتو مامانی باید توی پارچ پیدا کنه!!!!!!!! قربون خنده های شیرینت عزیزکم ______________________ سلام خاله جون ممنونم خاله جون خوب من دوست دارم فقط نون بخورم با گوجه فرنگی وماست ولی مامانم میگه باید غذا بخورم خوب دوست ندارم آخه، حتما فروزان گلی هم مثل منه وغذادوست نداره خوب!
مامان نرگس
4 بهمن 93 16:31
قدمهات استوار ایدا جونم
مامان آنیسا
5 بهمن 93 8:22
چه شیطون بلا شده این وروجک خوشکل دیگه مامانی کارت در اومده همینکه را ه می افتن مگه دیگه می شینن تو هر سوراخی یه سرکی میکشن همش باید مثل سایه دنبالشون باشی
مامان مهنا
5 بهمن 93 14:01
سلام ایداجونی ماشالله به توکه ایتقدرکنجکاوی عزیزم اولین قدمهاتم مبارک باشه وبتونی هرجایی که دوست داری سرک بکشی ________________ سلام ممنون خاله
مامانی
5 بهمن 93 16:52
عزیزم چقدر نازی شما خاله جون علیرضای منم توی مسابقه عکس نی نی سایت شرکت کرده نزدیک 50 تا رقیب داره اگه دوست داشتی بهش رای بده اینم لینکش ممنون http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2015011122090505397
مامان روشا
6 بهمن 93 14:55
سلام عزیزم فدای اون کنجکاویت بشم من این حرکت بچه هارو خیلی دوست دارم ماشاالله به تو که اینقد زرنگی نانازم حتما مامانت میگه بذاردختر خودت راه بیافته بعد میبینی که چقد سخت میشه نگهداری کردن ازتون دوست دارم بوسسسسسسسسسسسسسسس
مامان آوا
6 بهمن 93 15:27
سلام مامانی - آوای منم دی ماهیه خدا آیدا جونیه رو واست صحیح و سالم نگه داره الهی
مامان مبینا
9 بهمن 93 17:37
چقد عکسات خوشمل شده خاله معلومه که مثل مبینا حسابی شیطونی میکنیا
ترنم
11 بهمن 93 8:47
مبارکه راه افتنت عزیزم ... قربون سجور مجور کردنت بشم اینقدر شیرینی تو نقاشی هم خیلی قشنگه من جای مامانت باشم یادگاری ورش میدارم _______________ سلام خاله ممنونم وامیدوارم دیگه هر گز غمگین نباشید اون نقاشی رو مامانی چسب کای کرده وبرداشته یادگاری