آیدا از 9 تا 10 ماهگی
سلام من اومدم
من توی این ماه هر کاری که کردم بقیه اسمش روگذاشتن سجور بجور فضولی یا خرابکاری
ویا اینکه حسابی ازکارم تعجب کردن
من به قول بزرگترا یهو خیلی متحول شدم
خیلی خوب همه چیز رو می فهمم وهمه چیزرو تشخیص میدم
یه لحظه یه جا بند نمیشم ودائم یا دارم یه چیزی رو می ندازم یا یه چیزی رو میکشم یا یه چیزی رو ور می دارم وفرار
اگه با این کارهام مخالفت بشه حسابی باصدای بلند وجیغ وداداعتراض میکنم
شغل آیندم رو هم همین ماه انتخاب کردم
قراره سیم کش ساختمون بشم
چون دائم میرم سمت کلید وپریز وسیم های برق و هرچیزی که به برق مربوط میشه
بالا کشیدن از همه جا رو هم یاد گرفتم ودر حین بالا رفتن از هر جائی یه بارم سرم رو میکوبم وجیغ میزنم ولی باز ادامه میدم
توی این ماه دو تا دندون دیگه در آوردم که خیلی اذیت شدم الان 2 تا دندون از پائین ویکی سمت راست از بالا دارم سمت چپ لثم از بالا هم متورمه واذیتم میکنه وآب دهنم هم همین جوری میریزه
با دستم به هرچیزی که ازم میپرسن اشاره میکنم اسباب بازیام چیزها وکسائی رو که میشناسم همه رو وقتی ازم می پرسن با اشاره نشون میدم
یه تابلو توی اتاق خواب هست که یه کلبه ی قشنگه وسط یه طبیعت زیبای پائیزیه یکی دوبار که نگاش می کردم مامانی بهم گفته بود که اینجا خونه ی مامانه
یه بار که رفتیم تو اتاق مامان همین جوری پرسید آیدا خونه ی مامان کو
منم سریع به تابلو اشاره کردم ومامانی مات ومبهوت مونده بود از اون به بعد این اشاره بازی شروع شد ودائم ازم چیزهای مختلف رو پرسیدن ودیدن بله بلدم!
خیلی دوست دارم وتلاش میکنم برای بیان کلمات
دامنه ی لغاتم شامل(بابا /ماما/آب/هم//دودو/برق/به به/جوجو /دادا/بای بای/نانای/نی نی/دد/قوقورولالا )هستش یه چیزی هم بدون مفهوم دائم تکرار میکنم(قوم قوم)
وکارهام شامل (بای بای کردن/دالی کردن/دست زدن/دست دادن/سرسری /نانای کردن/لوس شدن/بوسیدن از راه دور/سق زدن/کله زدن/اشاره کردن/سلام دادن با سر/چشمک زدن)هستش
از وقتی هوا سرد شده مامانی لباسهای آستین بلند تنم میکنه ومن خیلی شاکیم از کلاه وروسری هم بیزارم وقتی میخوائیم بریم بیرون یه بساطی درست می کنم که نگو
همش مشغول کندن روسری یا کلاهم هستم
وقتی می خوام یه کار خرابکاری انجام بدم با شنیدن صدای پای مامانی متوجه میشم که داره میاد جلومو بگیره یه جیغ میزنم وبا سرعت برق کارم رو انجام میدم وبعدش واسه خودم دست میزنم ومیخندم
تا حوصلم سر میره در رو نشون میدم وتکرار می کنم دددددددددددد
دد رفتن رو خیلی دوست دارم ولی وسطش از کالسکه خسته میشم ومامانی یا بابائی مجبورن بغلم کنن
این دندون درآوردنای پی در پی وتحرک زیاد از حدم احتمالا اصلا اجازه ی وزن گرفتن بهم نداده باشه حتی شاید کم هم کرده باشم اینو مامانی وقتی بغلم میکنه متوجه میشه اصلا من میخوام دختر باربی باشم خوب!
وهمچنان هر چیزی رو دهن کردن برام خیلی جذابه از دمپائی روفرشی گرفته تا موکت وهر چیزیییییییییییییی
اینقدر که دوست دارم با ظروف آشپز خونه بازی کنم اهل بازی با اسباب بازی نیستم
وهمچنان بیشتر از هر کسی برای بابائیم گرمترین احساسات رو بروز میدم
وبهترین اتفاق این ماه برطرف شدن کامل حساسیتم به پروتئین های گاوی بود
واما چند تا عکس
این عکس مال اولین گیره هائیه که به موهای کم ونانازم زده بودم
این عکسا مال روزی هستش که مامانی داشت ترشی درست میکرد من این ظرف رو برداشتم وفرار کردم
اینجا رفتم اتاق داداشی وهمه ی وسایل رو میز تلویزیونش روریختم وپاشیدم
اینجا با لباس پائیزی رفته بودم دد
اینام عشق بیکرانم به برق وسیم و...
بالا کشیدن از سکوهای خونه
اینجا رفتم آشپزخونه سراغ سیب زمینی ها
اینجوری پل میزنم وسعی می کنم بلند شم
اینجا دارم بازی میکنم
واینجا هم بخشی از کارائی که به فضولی وسجور بجور وخرابکاری معروفن
ومن که انگور خیلی دوست دارم
اینجا از خواب پاشده بودم وجورابم رو از کنارم ور داشته بودم ومی خواستم پام کنم این یکی از کارائی بود که خیلی مامانی رو متعجب کرد
واینم همون اشاره کردن های معروف اینجا دارم به نی نی اشاره میکنم
اینجام که ریزه میزه جمع کردن از رو فرش وخوردن!!!
اینجوری خیلی دوست دارم پاهامو به یه جائی تکیه بدم وهی بکونم هی بکوبم!
واینجام باداداشی امید عزیزم یه بار که رفته بودیم بیرون
مامان نوشت:این روزها پائیز خانه ی کوچک ما با حضور تو عجیب بوی بهشت هزار رنگ می دهد...