آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از 9 تا 10 ماهگی

1393/8/5 16:33
نویسنده : آیداکوچولو
292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدم

من توی این ماه هر کاری که کردم بقیه اسمش روگذاشتن سجور بجور فضولی یا خرابکاری

ویا اینکه حسابی ازکارم تعجب کردن

من به قول بزرگترا یهو خیلی متحول شدم

خیلی خوب همه چیز رو می فهمم وهمه چیزرو تشخیص میدم

یه لحظه یه جا بند نمیشم ودائم یا دارم یه چیزی رو می ندازم یا یه چیزی رو میکشم یا یه چیزی رو ور می دارم وفرار

اگه با این کارهام مخالفت بشه حسابی باصدای بلند وجیغ وداداعتراض میکنم

شغل آیندم رو هم همین ماه انتخاب کردم

قراره سیم کش ساختمون بشم

چون دائم میرم سمت کلید وپریز وسیم های برق و هرچیزی که به برق مربوط میشه

بالا کشیدن از همه جا رو هم یاد گرفتم ودر حین بالا رفتن از هر جائی یه بارم سرم رو میکوبم وجیغ میزنم ولی باز ادامه میدم

توی این ماه دو تا دندون دیگه در آوردم که خیلی اذیت شدم الان 2 تا دندون از پائین ویکی سمت راست از بالا دارم سمت چپ  لثم از بالا هم متورمه واذیتم میکنه وآب دهنم هم همین جوری میریزه

با دستم به هرچیزی که ازم میپرسن اشاره میکنم اسباب بازیام چیزها وکسائی رو که میشناسم همه رو وقتی ازم می پرسن با اشاره نشون میدم

یه تابلو توی اتاق خواب هست که یه کلبه ی قشنگه وسط یه طبیعت زیبای پائیزیه یکی دوبار که نگاش می کردم مامانی بهم گفته بود که اینجا خونه ی مامانه

یه بار که رفتیم تو اتاق مامان همین جوری پرسید آیدا خونه ی مامان کو

منم سریع به تابلو اشاره کردم ومامانی مات ومبهوت مونده بود از اون به بعد این اشاره بازی شروع شد ودائم ازم چیزهای مختلف رو پرسیدن ودیدن بله بلدم!

خیلی دوست دارم وتلاش میکنم برای بیان  کلمات

دامنه ی لغاتم شامل(بابا /ماما/آب/هم//دودو/برق/به به/جوجو /دادا/بای بای/نانای/نی نی/دد/قوقورولالا )هستش یه چیزی هم بدون مفهوم دائم تکرار میکنم(قوم قوم)

وکارهام شامل (بای بای کردن/دالی کردن/دست زدن/دست دادن/سرسری /نانای کردن/لوس شدن/بوسیدن از راه دور/سق زدن/کله زدن/اشاره کردن/سلام دادن با سر/چشمک زدن)هستش

از وقتی هوا سرد شده مامانی لباسهای آستین بلند تنم میکنه ومن خیلی شاکیم از کلاه وروسری هم بیزارم وقتی میخوائیم بریم بیرون یه بساطی درست می کنم که نگو

همش مشغول کندن روسری یا کلاهم هستم

وقتی می خوام یه کار خرابکاری انجام بدم با شنیدن صدای پای مامانی متوجه میشم که داره میاد جلومو بگیره یه جیغ میزنم وبا سرعت برق کارم رو انجام میدم وبعدش واسه خودم دست میزنم ومیخندم

تا حوصلم سر میره در رو نشون میدم وتکرار می کنم دددددددددددد

دد رفتن رو خیلی دوست دارم ولی وسطش از کالسکه خسته میشم ومامانی یا بابائی مجبورن بغلم کنن

این دندون درآوردنای پی در پی وتحرک زیاد  از حدم احتمالا اصلا اجازه ی وزن گرفتن بهم نداده باشه حتی شاید کم هم کرده باشم اینو مامانی وقتی بغلم میکنه متوجه میشه اصلا من میخوام دختر باربی باشم خوب!

وهمچنان هر چیزی رو دهن کردن برام خیلی جذابه از دمپائی روفرشی گرفته تا موکت وهر چیزیییییییییییییی

اینقدر که دوست دارم با ظروف آشپز خونه بازی کنم اهل بازی با اسباب بازی نیستم

وهمچنان بیشتر از هر کسی برای بابائیم گرمترین احساسات رو بروز میدم

وبهترین اتفاق این ماه برطرف شدن کامل حساسیتم به پروتئین های گاوی بود

واما چند تا عکس

این عکس مال اولین گیره هائیه که به موهای کم ونانازم زده بودم

گیره مو

این عکسا مال روزی هستش که مامانی داشت ترشی درست میکرد من این ظرف رو برداشتم وفرار کردم

ظرف

ظرف

اینجا رفتم اتاق داداشی وهمه ی وسایل رو میز تلویزیونش روریختم وپاشیدم

ریخت وپاش

اینجا با لباس پائیزی رفته بودم دد

گردش پائیزی

اینام عشق بیکرانم به برق وسیم و...

برق بازی

برق بازی

برق بازی

بالا کشیدن از سکوهای خونه

بالا کشیدن

بالاکشیدن

اینجا رفتم آشپزخونه سراغ سیب زمینی ها

سیب زمینی

اینجوری پل میزنم وسعی می کنم بلند شم

بلند شدن

بالا رفتن

اینجا دارم بازی میکنم

بازی

واینجا هم بخشی از کارائی که به فضولی وسجور بجور وخرابکاری معروفن

خرابکاری

خرابکاری

خرابکاری

خرابکاری

سجوربجور

ومن که انگور خیلی دوست دارم

انگوری

اینجا از خواب پاشده بودم وجورابم رو از کنارم ور داشته بودم ومی خواستم پام کنم این یکی از کارائی بود که خیلی مامانی رو متعجب کرد

جوراب پوشیدن

واینم همون اشاره کردن های معروف اینجا دارم به نی نی اشاره میکنم

اشاره

اینجام که ریزه میزه جمع کردن از رو فرش وخوردن!!!

اینجوری خیلی دوست دارم پاهامو به یه جائی تکیه بدم وهی بکونم هی بکوبم!

پاکوبیدن

واینجام باداداشی امید عزیزم یه بار که رفته بودیم بیرون

من وداداشی

مامان نوشت:این روزها پائیز خانه ی کوچک ما با حضور تو عجیب بوی بهشت هزار رنگ می دهد...

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مدل های بافتنی
5 آبان 93 19:14
انواع مدل های بافت مدل های لباس بافتنی بچه گانه . به همراه آموزش هرروز با مدل های جدیدتری با ما همراه باشید
باباحسین
6 آبان 93 14:02
گل باباقربون تحولاتت خیلی زیبایی سلامت موفق باشی
مامان نرگس
8 آبان 93 11:02
ماشاله به آیدا خانم باهوش و زرنگ برق کشی ساختمون....الحق که شما بچه ها محشرید
مامان گل نسا
28 آبان 93 14:06
سلام آیدا جون.خیلی خوشحال شدیم اومدی وبلاگمون سر زدی بازم بیا دو تا دوست همیشه زیاد بهم سر میزنن.راستی میدونی منم خیلی کارام شبیه شماست.البته من یک ماه و شش روز از شما کوچولو ترم ولی منم کلاه و روسری دوست ندارم مگه اینکه هوا خیلی سرد باشه.... ______________ سلام گل نسا جون آره کلاه وروسری ولباس زیاد خیلی بده