آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدااز5تا6ماهگی

1393/4/4 16:30
نویسنده : آیداکوچولو
486 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

من چند روز پیش پاهام رو کشف کردم

\h\h

وقتی دیدمشون با خودم گفتم من که هر چی تلاش کردم گوش هام رو بخورم نتونستم به دهنم برسونمشون ولی اینا رو شاید بتونم وبا همه ی تلاشم دست به کار شدم

پاپا

وبالاخره یکی از همین روزها تلاشم نتیجه داد وحالا دائم دارم انگشت شست پام رو می خورم

پاپا

یه مدتیه که توی غلط زدن مهارت پیدا کردم وشبها خطرناک شدم واسه همین مامانی کنار تخت سنگر میبنده ومن اولین صبحی که بیدار شدم وسنگر رو دیدم تلاش کردم واسه انداختنش

سنگر

وفردا صبحشموفق شدم بندازمش

موفقیت

یه روز رفته بودیم خونه ی خاله پریسا دوست مامانی ونی نی های دیگه ای هم بودن که با هم عکس گرفتیم

توی این عکس من وترنم ودینا هستیم وآوا کوچولو حاضر نشد باهامون عکس بگیره

مهمونی

من یه عکس با آوا کوچولو گرفتم  که اونجام دوست نداشت پیشش باشم وهمش میگفت نی نی بشینه زمین!

آوا جون خیلی ناز ومامانی بود

من وآوا

این مبل خاله اینا خیلی راحت بود ومن که نشستن اصلا بلد نیستم راحت روش نشستم

نشستن

واما رو رو ئک که مامان بابا واسم گرفتن

روروئک

حالا به نظرتون من دارم به این فکر میکنم که باهاش قدم ور دارم نه دارم به این فکر میکنم که کدوم بخشش رو اول بخورم!

روروئک

روروئک

این عکس هم یه بار داشتیم می رفتیم بیرون ومن اینجوری سرتق داشتم مامان رو نگاه می کردم که ازم عکس گرفت

سرتق

این عکس مربوط میشه به یه روز که مامانی منو حمام کرد وتحویل بابا داد وقتی اومد بیرون دید بابا ئی اینجوری روسریم رو سرم کرده!

روسری

اینام دو تا عکس لالا ئی

لالائی

لالائی

اینجام از دیوار راست می خواستم برم بالا

بالا

وآیدای این روزها

من مهارت خیلی زیادی توی غلطیدن پیدا کردم طوری که وقتی می خوابم وحتی بیداری توی خونه به مراقبت بیشتری نیاز دارم

به حمام به شدت علاقمند شدم وکلی آب بازی می کنم یه وقتائی نامفهوم آواز میخونم کمتر دل درد میگیرم وخواب منظم تری دارم

هرچیزی جلوی دستم باشه سریع بر می دارم ومیکنم تو دهنم

دوست دارم با لیوان آب بخورم کلا ازشیشه خوشم نمی اد دارم خیلی خیلی بهتر ازقبل با آدم های غریبه وجاهای غریبه ارتباط برقرار میکنم

مامانی می خواست منو ببره اتلیه تخصصی کودک اما از اون جائی که من اهل غریبی کردنم وآتلیه هم که رفت ودید امکانات آروم کردن نی نی ندارن منو برد عکاسی عموفرشید دوست بابائیم که عکس یاد بود اولین عیدم رو هم همونجا انداخته بودم وچند تا عکس خوشگل گرفتم که حالا طول می کشه تا اماده بشن

واما موضوعی که قرار بود بگم این بود که توی 2/3هفته ی اخیر مشکلاتی برام پیش اومد که بعد از کلی دل نگرانی برای مامان وبابا واتفاقاتی که اینجا نمی نویسم نتیجه این شد

که من به همه ی پرووتئین های گاوی حساسیت دارم ومامانی من مطلقا نباید از این نوع پروتئین مصرف کنه وباید تخت نظر دکتر بمونم تا زمانی که این حساسیت رفع بشه

وامیدوارم زود این اتفاق بیفته وحساسیتم رفع بشه/تا بعد بای بای

نیمرخ

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامانی مهربون
4 تیر 93 21:36
سلام عزیزم وبلاگ خیلی زیبایی داری به منم سر بزن و نظر بده
مامان مهنا
5 تیر 93 12:44
اي جونم ايدا خانوم چه بامزه شده ____________ مرسی خاله جون
مامان نرگس
6 تیر 93 12:55
عزیزدلم چه ناز شدی ماشاله...... کلی کارای جدید و عکسهای جدید من از مدل روسری بابا بستت خیلی خوشم اومدباریکلا باباییش ________________________ مرسی خاله جون شما لطف دارین
ترنم
7 تیر 93 8:47
سلام ایدا جون ببینم انگشتای پات خوشمزن؟؟؟ خودت که خیلی شیرینی و خوردنی شیطون بالا از الان از دیوار راست بالا میری راه بیافتی چیکار میکنی؟ خدا به داد مامانت برسه ایشالله حساسیتت هم زود زود خوب بشه ______________________________ سلام خاله جون آره کلا انگشتام خوشمزه ان پارچه وکاغذم دوست دارم ممنون
شهگل
30 تیر 93 17:38
نخیر فایده نداره من یه گاز از لپ آیدا جون میخوااام