هالی دی
سلام
تعطیلات نیمه ی خرداد ما مهمونای عزیزی داشتیم وخیلی خوش گذشت
خاله جونم ودائی جونم اینا پیش ما بودند
هروقت خانوم کوچولوها باشن بساط کیک وتولد به راهه دیگه
ومن وآبجی بارانیم دارم با تعجب به گیسهای خوشگلش نگاه میکنم واز خودم می پرسم اینا چین؟چرا من ندارم؟!
واما عکسهای پیک نیک که خیلی خوش گذشت(من وآبجی باران وآبجی سوگند وخانوم دائی جونم)
من وخاله جونم
من ومامانیم
من وبابائیم
من وداداش عرفانم
یکی نیست بگه آخه داداشی امید جونم پیک نیک جای درس خوندنه؟!!
اینم من که خیار خیلی دوست دارم بکشم به لثه هام
اینام منم دیگه
ودرنهایت من وداداشی امیدم یه روز که از جشن عقد برگشته بودیم
یه اتفاقائی هم افتاده که تا قطعی شدن همه چیز توی هفته ی آینده فعلا چیزی در موردشون نمی نویسم
ومهنا کوچولو اولین دوست وبلاگیم متولد شده /مهنا جون به دنیای ما خوش اومدی
تا بعد بای بای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی