آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدااز3تا4ماهگی

1393/2/11 14:25
نویسنده : آیداکوچولو
1,215 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

من اومدم با چندتاعکس

اول یه روز که  واسه اولین باررفتم خونه دائیم ولباس گل در گلدانم رو پوشیده بودم اونروز خانوم دائی فاطمه که خیلی هم دوستم داره وخیلی هم مهربونه وخیلی هم دوستش دارم واسم اسفند دود کرد منو پاگشا کرد وبهم کادو داد

مهمونی

اینجا پیش آبجی سوگندم خوابیدم

من وآجیم

خانوم دائی تازه این کفشا رو واسه آبجی سوگندم خریده بود واسه همین توی خونه پوشیده بودشون!

من وآجیم

من وآجیم

 اینم یه روز که تیتیش پوشیده بودم ومی خواستم برم خونه مامان بزرگم

تی تیش صورتی

اینجا می خواستم برم مهمونی وقبلش رفتیم پارک تا ماهی گلی هامون رو بندازیم تو دریاچه ی پارک

اماده برای مهمانی

پارک

این عکس مربوط به ایام عید هست وما به یک مهمانی ولیمه دعوت بودیم واین اولین بار بود که من می رفتم تالار مهمونی

مامانی منو گذاشت روی یه میز خالی تا راحت باشیم هر دو،ومن زل زده بودم به چراغای سقف تالار

مهمونی

اینجا یه روزه که حموم کرده بودم

حموم

اینجام یه روز بعد ازحمومه که خوابیده بودم

لالا

مامانی چند روزه کالسکمو درآورده بیرون وتو خونه کالسکه سواری میکنم اگه سر حال باشم دوست دارم

کالسکه سواری

وقتی سوارکالسکم میشم دوتا پاهامو ازیه طرفش میدم بیرون هرچی مامانی درست کنه باز کارخودمو می کنم

یه وری

پاپا

اززمان نزدیک شدن به پایان 4ماهگی مامانی با اجازه ی آقای دکترروزی 30 سی سی به من نبات با عرق نعنا میده با شیشم ومن خیلی دوست دارم وتلاش می کنم خودم شیشم رو بگیرم

شیشه

یه عروسک کوچولو عیدی گرفتم که شعردست کوچولو پاکوچولو رو می خونه وخیلی دوسش دارم

کلیپ دست کوچولو پاکوچولو رو خانوم دائی روی گوشی مامانی ریخته واونم خیلی دوسش دارم

 

عروسکم

توخونمون یه صندلی تاب تابی داریم که من خیلی دوست دارم بغل مامانی یا بابائی روش بشینم وتاب تاب بخورم والبته دستام رو هم بخورم

صندلی تاب تابی

مامانی این روزها مامانی باید زیاد منو دمر بذاره هم برای تقویت عضلات بدنم وهم برای نفخ شکمم اما من دمر دوست ندارم وزود جیغم میره هوا در عوض سرپا استادن رو خیلی دوست دارم آخه من تو شکم مامانی هم که بودم هشت ماه ونیم سر پا ایستاده بودم

دمر

این عکس هم توی گوشی مامانی بود جامونده از تولد آبجی سوگندم که مامانی خیلی دوسش داره واینجا می ذارمش

تولد

اینجام د راز کشیدم وزل زدم به همون لوستر طلائی که قبلا گفته بودم خیلی دوسش دارم ودارم باهاش تعریف میکنم

زل

خوب چیه مگه داداشی عزیزمه خوب دوسش دارم خوب دلم براش تنگ شده بود خوب نون بخرم نفت بخرم حرفیه؟!

من وداداجونم

اینجا با بوته ی یاس کوچولوی توی حیاطمون که سال پیش به نیت بارانی کاشتیمش وامسال چهارتاگل داده عکس گرفتیم

یاس

آیدا ویاس

اما ایدای این روزها

من اولین الفا رو مدتیه که شروع کردم الفبای من حروف مختصری داره(گ/خ/ق/م/ه/او/ی)

وقتی می خوام نار کنم دوتا دستام رو به هم میگیرم وبا ذوق میگم گیخخخخخخخخخخخ

وقتی عصبانیم میگم ام ام ام ام ام.

اونق اونق هم زیاد میگم

کماکان با میل زیاد دستهام رو میخورم

کماکان بی قراری های عصر گاهی تا موقع خوابم ادامه داره

خواب شبم خیلی بهتر شده وزمان خوابم هم طولانی تر شده

پوشک که پام نباشه غلط میزنم ولی با پوشک نمی تونم

تشنگی رو درک می کنم ومامان روزی چند بار به من آب جوشیده ی سرد شده میده

و......

تا بعد/بای بای

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان مهنا
27 فروردین 93 12:58
سلام خوب هستين از عكس پارك فهميدم شما هم ملايري هستين البته اگه اشتباه نكرده باشم من لينكتون كردم خوشحال ميشم به ما هم سر بزنين