اسفند
اسفند با سینما رفتن با رفقا شروع شد فیلم بامبالا
و خونهتکونی و طبق معمول نشستن توی یخچال
و حمام عید عروسکها
و یه روز که مامان و بابا خسته بودن و براشون چای ریختم با دورچین ستاره
و یه شب که با عروسکام خوابیده بودم
و آموزش دولپهایها در درس علوم(من و آوینا)
یه روز که هوا خوب بود نهار رفتیم پارک شهربازی هم رفتم
یه روزم رفتم تیاتر
ایشون آقای حاج علی اکبری معلم سابق بابا و مدیر خانه تئاتر هستن
و استفادهی درست از میزتحربر
و ماهیهای عیدم رو خربدم
و جشن تولد سوگند که نیمهی شعبان برگزار شد
رقص چاقو
و یه روز که با داداشیم فیلم میدیدیم و مامان یواشکی ازمون فیلم گرفت
و آیدای سرماخورده که منتظر پخت پیتزاست
چهارشنبه سوری باران هم اومد و رفتیم خونهی عزیز و خیلی خوش گذشت
و فرداش رفتیم پیش باران اینا
کلی کاردستی درست کردم برای سال خرگوش
فیلم خط استوا که با بابا و داداشم رفتیم سینما و با هفت سین سینما عکس گرفتم
یه روز که مامانم کلی هم شستو شو و کار کرده بود اما منو با خودش برد تا با المانهای نوروز عکس بگیرم
چندتا المان بعدا نصب شد که با اونا هم عکس گرفتم
و اولین عیدی که مامانم برام گرفت
ساعت قلبی رومیزی
این بشقاب و لیوان زیبا که اسمم روش حک شده عیدی از طرف باران و خاله که سفارشی ساخته شدند
یه روزم رفتیم مدرسه و با هفت سین عکس گرفتیم و گل و گیف هم بهمون دادن عیدی
پافر یاسی رنگ عیدی مامانم به من که خیلی دوست داشتم داشته باشم
و ایندستبند زیبا عیدی داداش امید و بابایی به من
این حرف Aانگلیسی هم عیدی مامانیم به من که میخوام باهاش دستبند درست کنم
و این خودکارمهرزن و دفتر کلاسوری هم عیدی از طرف مامانی