در ادامهی بهار🌸🌸
روز دختر مامانم برام یه مهمونی گرفت پارک بانوان و دوستام رو دعوت کرد و حسابی بهم خوش گذشت قبلش خونه ازم چند تا عکس گرفت
اول کیک
وقتی عصر برگشتم خونه با یه استخر بادی و ست کیف چرخدار و مایو و لپ لپ مواجه شدم و سورپرایز شدم حسابی
آبجی هانیه مادر جون خاله دوستام دایی علی و داداش هم بهم کلی هدیه دادن برای روز دختر
آبجی هانیه برام یه پازل صد تکه گرفته بود که قصر پونی بود و ساختمش و خیلی قشنگه و خیلی دوسش دارم
و اولین روزی که رفتم با مایوم توی استخرم
یه روز اواخر اردیبهشت با مامانا و بچه ها و معلم ها رفتیم پارک اردو که خیلی خوش گذشت
اینجا آماده شدم برم🥰
و پارک قبل از اومدن بچه ها
اینجا اول من و ستیا رفتیم بالای درخت بعد بچهها یکی یکی اومدند
و من و آوینا رفیق فابریکم
و ما و مامانا
و تولد آوینا دوست صمیمی من از پیش دبستانی تا الان
و رعایت فاصلهی استاندارد از تلویزیون🤓
عزیزجونم این ماه فیزیوتراپی داشت یه روز پنج شنبه که بابا و داداش نبودن منم همراه مامان و عزیز جون رفتم عزیز جون رو گذاشتیم و رفتیم نشستیم توی پارک و من اونجا تمرینای ریاضیم رو حل کردم آخه قبل از امتحان ریاضیم بود
و اما این دمپایی ها که پوشیدم من دمپایی خیلی دوست دارم مث کلاغ که چیزای براق دوست داره هر چی دمپایی مامان میگیره قایم میکنم کلی دمپایی دارم که نپوشیدم و دیگه به وام کوچیک شده مامانم این دمپایی رو دیروز برام گرفت و ازم قول گرفت بذارم تو حیاط و استفاده کنم اما بازم نذاشتم یکی دو روز تو خونه می پوشم و بعد قایمشون میکنم
و تعدادی از دمپایی های قایم شده
بالکن عزیزجونم
و این دو عکس بالکن عزیزجونم یکی خرداد۱۳۹۷ و یکی خرداد ۱۴۰۱
مطلبی که خانم یارمحمدی برای پایان سال تحصیلی نوشتن برامون
یه شب که رفتیم پیش باران اینا
با سوگند و ترنم در حال دیدن فیلم شهر گربهها
و کاردستی ساختن از علاقمندی های من
و یه ظهر گرم خردادی آب بازی خونه مادرجون
و پروانه روی دست فرشته