آیدا از ۵۷ تا ۵۸ ماهگی
سلام من اومدم
من یک آیدای نامرتم که کفر مامانم رو درآوردم بهداشت رو هم رعایت نمیکنم وسایلم رو هم جمع نمی کنم و فقط ریخت و پاش میکنم اما مهربونترین دختر دنیا هستم
حتما شبا که می خوام بخوابم باید یه عروسک کنارو بخوابونم و همچنان کنار مامانی می خوابم
سوره ی قدر رو تقریبا حفظ کردم فقط مونده آیه ی آخر که اونم تموم بشه دیگه مامانی برام وسایل پزشکی جایزه می خره
واما عکس ها اول عکسهام با دوستام پارک بانوان
یه روز که عمو عباس اینا دوست بابام اومده بودن خونمون و من یه عالمه با مبینا بازی کردم
ویه روز توی شهربازی ستاره ها
یه روز خوب با سوگند در دل طبیعت زیبای پائیزی
یه روز رفتم خونه دایی و با سوگند یه عالمه بازی کردیم نمایش اجرا کردیم حتی بلیط هم درست کردیم و بلیط دادیم
یه روز که رو بالشای خونه دراز کشیده بودم
ویه غروب قشنگ
یادتونه تابستون لوبیا کاشتم لوبیاهام رشد کردن بزرگ شدن و ۴تا لوبیا سبز شدن
ویه بار که نشسته بودم تو کلبم