این روزها
سلام من صاحب دومین لباسم شدم یه ست 5 تکه ی نوزادی که خانوم دائی فاطمه واسم هدیه گرفته
وصاحب اولین لیوانم هم شدم یه روز که مامانی رفته بود واسه داداشی لیوان بگیره یادش اومده بود که دیگه دوتا بچه داره واسه همین دو تا گرفته بود اونی که دایناسور داره واسه داداشی اونی که برفیه واسه من که قراره دختر زمستون باشم
وامایه روز که مامانی وبابائی رفته بودند یه مغازه وسایل نی نی واسه دیدن وسایل این پتو رو واسم خریدن واون بسته ی گیره های روشم داداشی واسم خریده این اولین پتو واولین گیره های منه
دیگه اینکه 25 شهریور آزمایش غربالگری دیابت دادیم که خدا روشکر هیچ مشکلی وجود نداشت ومامانی 15 مهر ماه باید سری دوم آزمایش های خودش رو بده همونائی که ماه دوم هم داده بود باید دوباره تکرار بشه یه آزمایشهائی مثل دیابت وتیروئید وچکاپ قند وچربی واز این جور چیزاو27 مهر ماه هم تهران نوبت داشتیم واسه ی"سونوی رشد "که مامانی حس تهران رفتن نداره واسه همین احتمالا برای انجام سونو میریم همدان ازحال وروز این روزای مامانی هم بگم پائیزاومده وبهتره فقط شبا وقتی می خوابه من حوصلم سر میره واونقدر ورجه وورجه میکنم تا از خواب پاشه وکلا قید خوابیدن رو بزنه وهی واسه من آیه الکرسی وسوره ی والعصر وچهار قل بخونه وهی باهام حرف بزنه
فعلا بای بای