آیدا از 30 تا 31 ماهگی
سلام من اومدم
این ماه یهو یه علاقه ی خاصی پیدا کردم به حرف"ر"هر کلمه ای که توش ر داره ر رو تکرارش می کنم مثلا فرررررررردا اینجوری؛کلمه هم که نباشه هی میگم "رررررررررر"
هرروز عصر میریم پیاده روی واسب یا دلفین سواری هم می کنم توی مسیر گربه گنجشک مورچه وهر موجودی که ببینم باهاشون چاق سلامتی می کنم یه مغازه تو مسیرمونه که ماهی قزل آلا می فروشه بعضیاشون تو یه جای شیشه ایه کلی هم میرم با اونا تعریف می کنم
وقتی مامانی رو عصبانی می کنم سریع بهش می گم مامانی بخند اصلا اهل لج وقهر وگریه نیستم وهر چی بزرگتر میشم ازین چیزا فاصله می گیرم ولی همچنان دختر خرابکاری هستم وهمه چیز رو خراب می کنم اصلا با هیچ چیز درست بازی نمی کنم دستام رو هم دائم دهنم می کنم وهمه ی وسایلم رو!!!
این ماه یه چند روزی رفتیم تهران ودوسه روزشم رفتیم ویلای باران اینا نزدیک دماوند که بهم خوش گذشت وکلی بازی وآب بازی کردم با بارانی که عکساش رو می زارم
واما بقیه ی ماجرا به روایت تصاویر
در ابتدا این گل زیبا تقدیم به شما دوستای گلم
این کلبه رو داداشی برای تولدم گرفته بود اون موقع خیلی توجهی بهش نکردم این اواخر خیلی با چادر خونه بازی می کردم ومامانیم فکر کرد که دوباره برپاش کنه واینبار خیلی برام جذابه
این کالسکه کادوی 2/5سالگیم بود اولین شب پیش خودم خوابوندمش
ودرحال بازی با سرویس چای خوری که هدیه ی عید فطرم بود
من وسوگندی شب عید فطر کنار عزیز جونم که دارن دعا می خونن
یه شب تابستونی که رفته بودیم پیک نیک
وبدون شرح
من که دارم با آب پاش کوچولوم که عزیز برام گرفتن گل آب میدم
این عکس رو مامانیم از بخشی از ریخت وپاشای من تو خونه درست کرده
واین دلفین زیبا جایگزین اسب دینگ دینگی شده مامانم به این نتیجه رسیده که اگه یه دونه از این اسباب بازیا بخره به صرفه تره
این شیر روشوئیمونه اولین شیر آبی که یاد گرفتم بازش کنم وروزی صدبار میرم دست وصورتم رو باهاش می شورم
سوغاتی هائی که بارانی برام از یونان آورده
باغ باران اینا
آب بازی توی باغ
گردش
اسم این دختر ناز دلسا بود که باهاش دوست شدم
من ودلسا وباران در حال آب بازی
من دوست دارم عینکم رو برعکس بزنم
اینجا کنار حوض دارم ریلکس می کنم
وآیدای شیطون ،اینقدر این کارو کردم تا خوردم زمین
ومن وآبجی هانیه که خیلی دوستش دارم
من وبارانی از سان روف ماشین عمو محسن
اینجام با آجی بارانم لباس ست پوشیده بودیم بریم مهمونی
یه روز رفتیم پارک اندیشه
اینجا بارانی داره موهام رو می بافه
این سلفی رو بارانی گرفته
تاب وسرسره بازی هم کردیم
وجشن تولد سارینای زیبا نوه ی عموی مامانیم
مامان نوشت:چه خوب که کنار تو هست، کنار توتنها نقطه ی عالم است که حال من انگارخوب می شود...