آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدااز26تا27ماهگی

1394/12/15 12:17
نویسنده : آیداکوچولو
817 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

این ماه کلش به خونه تکونی وخرید های عید وبدو بدو های اسفند ماهی گذشت یه تغییرم اینه که دوباره قرقرو شدم یعنی تا یکی بگه بالای چشمت ابروست خودمو میندازم زمین وزارزار گریه می کنم یه مدت بود از سرم افتاده بود ولی دوباره شروع شده مامانیم اصلا از این رفتارم خوشش نمیاد یه تکیه کلام جالب هم پیدا کردم" هیم"اینو وقتی کار خطائی کردم ومورد بازخواست قرار می گیرم میگم !طبع شعرم حسابی گل کرده دائم شعرائی رو که بلدم می خونم وجدیدا فی البداهه شعر هم میگم همین جوری سر هم بندی می کنم واسه خودم 

هنوز با دیدن آدما خجالت می کشم وبه مامانی یا بابائی می چسبم فقط قبلا در چشمام رو می گرفتم جدیدا ده تا انگشتم رو می کنم توی دهنم!!!

الان باید هرچهاردندون آسیاب دوم رو دراورده باشم ولی تازه اولیش از بالا سمت چپ جوونه زده!

یه ماجرایی هم هستش که البته مربوط به فقط این ماه نمیشه ولی تا حالا ننوشته بودیمش که ثبت بشه من یه پتوی ناز صورتی دارم که اولین چیزی بود که مامانی وبابائیم واسم خریدن قبل از تولدم واز بدو تولدم با من بوده وخیلی دوسش دارم وبهش وابسته ام این پتو دیگه کوچولو شده ومامانیم یه پتوی بزرگتر بعد از سرد شدن هوا واسم آورد ولی به هیچ عنوان قبول نمی کنم واسه همین مامانیم باید بعد از اینکه خوابم برد کلی صبر کنه تا خوابم کاملا سنگین بشه واونو روم بندازه اگه کاملا خواب سنگین نشده باشم می گم اونو ننداز سر من وبد خلقی می کنم ودیگه کلی طول می کشه تا بخوابم دوباره!

واینم عکس اولین ساعت زندگی من و پتوی محبوبم

پتوی محبوبم

واما بقیه ی عکس ها اول این عکس وداستان جالبش

وقتی ماهی گلی گرفتیم واسه عید مامانیم ریختشون توی یه تشت وگذاشت زیر راه پله که جاشون بزرگ وخوب باشه منم نشستم کنارشونومامانی تا کید کرد که بهشون دست نزنم وفقط نگاهشون کنم همین جوری که نگاشون می کردم با صدای بلند گفتم سلام ماهی کوچولوی خوشگل دوست داری با من دست بدی !!!!!

ماهی گلی

سن شما وبلاگم 2 سال و2 ماه و2 روزگی

2سال و2 ماه و2روزگی

من درحال خونه تکونی

خونه تکونی

خونه تکونی

موقع خونه تکونی کلی جاهای خوب خوب باز میشه واسه بازی وبالا کشیدن

خونه تکونی

خونه تکونی

من وبساط عید

بساط عید

بساط عید

سوار اسب دینگ دینگی

اسب دینگ دینگی

وقهرکردن هام

قهر

قهرآیدا

یکی از علائقم اینه که بشینم پتو بندازم رو پام وپفیلا بخورم البته نهایت مدت زمان نشستن من 5 دقیقست.

پفیلا وپتو

اولین عینک آفتابی من

اولین عینک آفتابی

من ودستکشای مامانیم

من ودست کشای مامانیم

نقاشی با عزیزجون

نقاشی

نقاشی با سوگندی

نقاشی

وقتی مامانم در اولین قدم آینه شمعدون هفت سین رو گذاشت

آینه عید

مامان نوشت:هواراازمن بگیر لبخندت را نه!

گلابتون

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

ترنم
29 اسفند 94 10:01
آیدا جونی خسته نباشی با مامانی خونه تکونی کردی. موهات چه بلند شده عزیزم عیدت هم مبارک
مامان هانیه
2 فروردین 95 19:55
27 ماهگیت مبارک ایدا جون خوشگلم افرین به شما که تو خونه تکونی به مامانیت کمک کردی می بوسمت عزیزم
محجوب بانو
2 فروردین 95 23:14
سلام آیدا عزیزم چه پتوی خوشملی داری خاله جووونم چه آینه و شمعدون ناززززی داری گل خاله دستکش هات هم که تا شونه هات میرسه عزیزم