آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

مسافرکوچولو

زمستان است

1400/10/18 14:23
نویسنده : آیداکوچولو
337 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من اومدم زمستون هم اومد

برای یلدا مدرسه جشن گرفتیم که خیلی خوش گذشت عصر هم از طرف مدرسه رفتیم آتلیه و عکس یلدایی گرفتیم، شب هم مهمون داشتیم مادربزرگ هام و داییم اینا مهمان ما بودند و من یه کوچولو سرما خورده بودم و یه کم کسل بودم

این عکس رو من و آوینا دوست صمیمیم توی آتلیه با هم گرفتیم

برای یلدا مامانم ازم چندتا عکس یادبود گرفت

این عکس هم با المانی که برای یلدا نصب شده بود گرفتم

یه روز که با دینا ‌‌و رضا رفتیم سینما فیلم شهر گربه‌ها

یه روز که یه کوچولو برف اومد توی حیاط با خانم معلم و هم کلاسی هام

هفتم دی ماه تولدم بود امسال تولدم رو کمی دیرتر می گیریم که هم خاله اینا باشن هم مادرجونم که مسافرته برگرده

برای روز تولدم بابا شیرینی آورد مدرسه و بچه ها برام دست زدند و خانم برام آهنگ تولد گذاشت بعد از ظهرش هم دوباره رفتم سینما و باز شهر گربه ها رو دیدم 

بستنی چتر دار هم خوردم آخه من عاشق بستنی هستم ولی خانم رادفر مدیر مدرسه خوردن بستنی رو در پاییز و زمستان به خاطر پیشگیری از سرماخوردگی ممنوع کرد و من فقط به مناسبت تولدم خوردم

شبش هم مامان سورپرایزم کرد بدون اینکه به من بگه به دایی اینا گفته بود بیان خونمون و باز بدون اینکه به من بگه برام کیک و کادو گرفته بود و من حسابی سورپرایز شدم

قرار نبود کادو داشته باشم تا تولد اصلی ولی همه فعلا یه کادو دادن تا کادو اصلی و تولد اصلی

و بازم سینما و فیلم شهر گربه ها به مناسبت تولدم همراه بالایی

و آغاز سال نو میلادی

امسال خیلی زمستان کم بارشی داریم من عاشق برف و برف بازی هستم برای همین یک روز که برف اومد کمی و زود هم آب شد بابایی چندین کیلومتر از شهر خارج شد تا من کمی برف بازی کنم ولی خیلی سرد بود زود برگشتیم و‌من کلی غر زدم کاش به زودی برف بیاد برف حسابی

تولد سوگند و ترنم توی زمستونه سوگند اسفند ماه ترنم دی ماه، امسال تولدشون رو با هم گرفت مامانشون روز جمعه

این عکس ها هم مال تولد هستی جون هم کلاسیم هست توی کلاس


و یه روز که بالاخره برف اومد و یه دل سیر برف بازی کردم

و خونه‌ی عزیز جون یه شب با باران و سوگند پیش هم خوابیدیم به رسم قدیم با رخت خواب و لحاف قدیمی

و با سوگند در کارگاه

شبی که تیم ملی رفت جام جهانی خونه دایی بود با بچه‌ها رفتیم بالکن و شادی کردیم

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان مبینامامان مبینا
23 دی 00 10:41
تولد ایدا جونم مبارک انشالا همیشه سلامت باشه  به به چ عکسای خوشگلی😍