آیدا کوچولوی ماآیدا کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
داداش امیدمداداش امیدم، تا این لحظه: 26 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مسافرکوچولو

آیدا از1تا2ماهگی

1392/12/7 23:49
نویسنده : آیداکوچولو
396 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

اول خوابیدنهای من

اینجا خوابیدم بغل بابائیم

من وبابا ولالا

اینجام نشستیم وخوابیدیم

لالا

اینجا از حموم اومدم خوابیدم تو آخرین مرحله ی حمو م وقتی مامانی به سرم شامپو میزنه ویه ذره هم صورتم رو با کفش میشوره دیگه من عصبانی میشم وتا ساعتها اخمام میره توی هم این طوری

لالااخمو

اینجا مامانی لبخندم رو توی خواب شکار کرده

لالاخندون

اینجا دیشبه که واسه اولین بار من روی پای مامانی خوابیدم اینجوری دوست ندارم اما اینقدر مامانی خسته بود که دلم براش سوخت وواسه اولین روی پاش خوابیدم

لالا روی پا

اینجا متفکر خوابیدم

لالا متفکر

واما اینجا وقتی این مدلی می خوابم یعنی دستهام به حالت تسلیمه ودهنم یه ذره بازه خیلی عمیق خوابیدم و2ساعت کامل می خوابم مثل همین الان که این مدلیم  مامانی اینجاست با خیال راحتلالاعمیق

خواب یک فرشته

لالافر شته ای

وبازم لالا

لالا

خوب از خواب بگذریم

اینجا من وبابا داریم در مورد انرژی هسته ای بحث میکنیم

بحث وبررسی

اینجا هاخندیدم وچشمک زدم چون جام بازه وخوشحالم

خوشحال

شاد

شنگول

وبازم لبخند

لبخند

خندون

شنگولی

سیاسفید

اینجام عسل ناز خانوم

اداادفار

ایجا آماده شده بودم برم بیرون

ددری

واین عکس مربوط میشه به اولین لباس هائی که بدو تولدم پوشیدم مامانی این لباس هارو بسته بندی کرد وبرداشت تا برام به یادگار بمونه وسالها بعد تو یکی از جشن تولدهام وشایدم جشن عروسی یا فارغ التحصیلیم بهم هدیشون کنه

اولین لباس

کادو

 

 وامامن در این روزها

خیلی هوشیار ترشدم مامانی وبابائی وداداشی وعزیزم رو کاملا میشناسم

وقتی برام شعر می خونن یا تعریف میکنن با دقت کامل گوش میدم وگاهی زل میزنم به لبای مامانی ومیخوام اداشو درارم

کمتر اخم میکنم وبیشتر میخندم موقعی که از خواب بیدار میشم وجام عوض میشه ومی می هم خوردم ودلم هم درد نمیکنه هم کلی می خندم هم کلی بازی میکنم

حساسیتم به انواع صداها خیلی بیشتر شده

به صدای ظرف وسرفه زدن های بابا وصدای در خیلی حساسم وبه صدای جارو برقی هیچ حساسیتی ندارم ووقتی خوابم مامانی با خیال راحت جارو میزنه خونه رواما اصلا دست به ظرف نمیزنه چون می پرم از خواب

از لباس عوض کردن بیزارم ومامانی که دوست داره هرروز لباسام رو عوض کنه مجبوره یک روز در میون این کارو بکنه که من کمتر ناراحت بشم

وقتی جام بازه خیلی خوشحالم صبح ها که مامانی پاهام رو میشوره خیلی خوشحال میشم

واما دل درد همچنان اذیتم میکنه ووقتی شدید گریه میکنم لبام می لرزن

حسابی دختر بغلی شدم وحتی خیلی وقتا موقع می می خوردن هم مامانی باید راه بره

خیلی تلاش میکنم که انگشتام رو بخورم ولی چون اصولا من مشت گره کرده دارم این کار برام سخته

یه مدته که شبا آروم می خوابم وفقط برای می می پا میشم بدون گریه

بای بای تا بعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)