بازم سلام
سلام
اول توی قسمت عادت های من یه چیز خیلی مهم جا افتاد اونم توجه کردن بود
من از همون اول وقتی که سیر بودم وجام تمیز بود ودلم هم درد نمی کرد زل می زدم ولبام رو غنچه می کردم و یه قیافه ی کاملا جدی به خودم می گرفتم وهنوز هم ایتن کار رو میکنم که این کار معروف شد به "توجه کردن"
٢روز پیش مامانی برای دومین بار رفت بیرون(بار اول رفته بود آرایشگاه )
منو سپرد به بابائی وداداشی سایز لباس هائی که دارم اونائی که صفر بود که کلا کوچیکه سایز یکم که دارم انگاری بزرگتر از یکه وخلاصه مامانی رفت بیرون واین بلوزشلوار رو برام گرفت این اولین خرید مامانی برای من بعد از تولدمه(البته به جز هفته ای 2 بسته مولفیکس ودستمال مرطوب) وقتی اومد دید اینم از اون سایزیک هائیه که بزرگه و خلاصه اینم موند واسه بعدنم
واما دیروزبالاخره رفتیم مرکز بهداشت وزنم شده بود 4 کیلو وقدم شده بود 54 سانت وهمه چیز نرمال بود
بعدشم رفتیم خونه ی مامان بزرگ فاطمه یه سر زدیم که مامان بزرگ پنجاه هزار تومن بهم پاگشا داد ولی اونقدر گریه کردم که زود برگشتیم خونه
امروز هم مامانی خودش تنهائی حمومم کرد وبعد از حموم سریع اومدیم اتاق داداش که حسابی آفتاب تو اتاقش زده بود وداغ داغ بود وعکس هم گرفتیم
اینجام بعد از پوشیدن لباسم خوابیدم اتاق داداش رو تختش چون مامانی می خواست حموم دستشوئی رو بشوره وشوینده(البته از نو ع ضعیفش)بزنه ومی خواست من دور باشم
اینجام دارم با داداشیم تعریف می کنم
واینجام نیم رخم موقع خواب
تا بعد/بای بای