آیدا از ۵۸ تا ۵۹ ماهگی
سلام
این ماه من یه کم بهونه گیر شدم که البته علتش اینه که حوصلم خیلی سر میره آخه من نه مهد کودک میرم و نه هیچ کلاس خاصی واسه همین حوصلم سر میره و بهوونه گیری می کنم مامانم می خواست امسال منو بذاره مهد ولی بابام مخالف بود و اجازه نداد بیشتر از هر بازی قایم موشک دوست دارم و نمایش اجرا کردن
واما عکس ها
یکی دوروز باران اینا اومدن پیشمون و کلی به ما خوش گذشت یه روز با هم رفتیم تو دل طبیعت پائیزی و خیلی خوش گذشت
وقتی با هم نمایش اجرا می کردیم
ومن و بارانی که پیش هم می خوابیدیم شبها
اینم من و سوگند و ترنم
ویه دینگ دینگی جدید قو
وقتی مامانی ماکارونی درست میکنه من از ابکش شدش دوست دارم بخورم و بهش میگم ماکارونی سفید
من و بابایی
واین عکس که نکته داره با عروسکام نمایش خاله پیرزن و مهمان های ناخوانده رو بازی کردم والانم دیگه همه خوابیدیم و به جای پتو کتاب انداختیم رومون و اون تلی که روی سرمه اون یه سلفون فلافه که تبدیل به پاپیون شده و دایم سرمه وباهاش میکی موس میشم و جالب اینجاست که من کلا تل و گل و گیره و کش استفاده نمی کنم واینکه شلوارم رو که ملاحظه می کنید با ماژیک نارنجی رنگش کردم😆😆
وآماده شدم برم مهمونی
و لوبیاهام که به بار نشستن
واین ست وسایل پزشکی جایزه ی حفظ کردن سوره ی قدر
واینم آش گل داوودی من