آیدا از ۵۶ تا ۵۷ ماهگی
سلام من اومدم این ماه بخش زیادیش رو ما مهمون داشتیم وبه من خیلی خوش گذشت هر چند یه بازم سرما خوردم و یه چند روزی درگیر سرما خوردگی بودم
واما عکسها اول عکسای من و دوستام تو روزای مختلف
این عکسا یه باره که رفته بودیم خونه ی خاله مهری وخیلی به ما بچه ها خوش گذشت
واینا عکسای یه شب که رفته بودیم مراسم ولیمه و من با دینا و آیدا دختر دایی دینا عکس گرفتم و عکس تکی هم گرفتم
یه روز رفتیم روستا خونه ی مبینا اینا انگور و گردو چیدیم
قبل از اینکه بریم باغ رفتیم باغ رستوران نهار خوردیم
یه روز رفتیم خونه آوا جون که خدا یه آبجی کوچولو به اسم آرشیدا داده بهش
خاله مریم مامان آوا یه عروسک فیل به من هدیه داد که شب پیشم خوابوندمش
یه شبم با آوا وپریا رفتیم حسینیه
ومن و عمه مهناز و پیرمرد کلاش دوز
من و خاله زهرا که خیلی خیلی دوستش دارم
این عروسک خوشگل رو عمه مهناز برام هدیه گرفتن
اینجام که من سرما خورده بودم واین کوچولو هم سام هستش که مهمون ما بود
اینجام یه باره که رفته بودم جلوی لباسشویی تو سبد لباسا
ویه روز که با ترنم رفتیم استخر و بعد از استخر بستنی قیفی خوردیم
این بود ماجراهای این ماه