آیدا از ۴۱ تا ۴۲ ماهگی
سلام
این ماه بخش عمده ایش ماه رمضون بود ومن یکی دوبار بیشتر پارک وشهر بازی نرفتم البته مامان و بابا هر وقت فرصت کردن بیرون بردن منو ولی نه به اندازه ی همیشه منم دختر خانومی بودم وبهانه گیری نکردم
ماه رمضان با کلی شوق وذوق توی چیدن سفره ی افطاری به مامانم کمک می کردم موقع نماز هم چادر سر می کردم و کنارش نماز می خوندم
یه تکیه کلام جالب پیدا کردم (آکله بله) مامانی وبابایی وداداشی کلی باهام صحبت کردن و منم متوجه شدم که نباید هیچ کلمه ی بدی بگم ولی خوب یه جاهایی لازمه عصبانی میشم منم خوب؛واسه همین این واژه رو خودم ساختم که هیچ کس هم نمی دونه یعنی چی وموقع عصبانیت به کارش می برم 😆یه تکیه کلام دیگه هم (آقا)اینو از سوگند یاد گرفتم ولابه لای صحبتام دایم میگم آقا آقا...
تا الان رسالتم منقرض کردن نسل دستمال کاغذی توی خونه بود که جدیدا صابون مایع هم بهش اضافه شده دایم پای شیر ابم و دارم دستم رو میشورم و صابون مایع میریزم
واما عکسها
اولیش دارم نماز می خونم ماه رمضون همه ی نماز ها رو کنار مامانم ایستادم وخوندم
اینجا هم کنار دایی علی دارم نماز می خونم
واینجا چادر مامانی رو پوشیدم ونماز می خونم
وبرای بار دوم عکسم در کانال نی نی وبلاگی ها قرار گرفت
وحالا چند تا از علاقمندی های من اولیش از این اسباب بازی های دینگ دینگی
عابربانک
بالای مانع
اینجا من و سوگندی خونه ی عزیزجونم
اینجا دارم جارو می زنم
تو گلخونه ی عزیز جونم
در حال سه چرخه بازی با دمپایی وعینک برعکس
یه روز صبح بیدار شدم واینجوری به قول خودم تیپ تیپ زدم
درحال خواب کردن سارا
من و تلم