نوروز۹۶
سلام سلام صد تا سلام وسال نو مبارک وصد سال به از این سالها
۴شنبه سوری رو ما خونه موندیم وبیرون نرفتیم برای سال تحویل خاله اینا عزیز جون ودایی اینا پیش ما بودن وخیلی خوش گذشت ومن یه عالمه عیدی گرفتم
هفته ی اول بابام شیفت بود وما هم خونه با مهمونامون سر گرم بودیم وهفته ی دوم که بابا مرخصی بود دو روزش رو رفتیم دو تا روستای زیبا یه روز رفتیم بروجرد یه روز رفتیم عید دیدنی یه روز مهمونی داشتیم و سیزده به د رو هم رفتیم پارک واما عکس ها
من وهفت سین
من وبارانی وسوگندی
من وداداشی وبابایی
بازی وشادی با بچه ها
یه روز که رفتیم باغ رستوران ومهمون دایی بودیم عروس مهمونی خاله زینب بودش
من وبارانی وسوگندی و رایا کوچولو خواهرزاده ی خاله زینب
یه روز که رفتیم روستای زیبای مانیزان پیک نیک
یه روزم رفتیم روستای زیبای انوج منزل یکی از دوستان دوران سربازی بابایی که اسم دخترشون مبیناست وکلی با هم بازی کردیم
یه شب که مهمونی داشتیم ومن با اریا ویلدا کلی بازی کردیم
وسفر یک روزه به بروجرد
این دوتا عکس بالا وپائین رو با اولین شکوفه های بهاری گرفتیم
وسیزده به در که بارونی بود ورفتیم پارک با عزیز ودایی اینا نهار خوردیم وبازی کردیم وشهر بازی هم رفتیم وبارون که شدید شد عصرش برگشتیم خونه
واولین ۱۳ به در من نوروز۹۳
واما عیدی ها ؛بیشتر عیدی های من نقدی بودن غیر نقدی هام هم داداشی برام سماور با سرویسش گرفت ۲تا از خاله های بابا شلوار وکیف پول خانم دایی کیف وآیینه وگیره ،خاله زینب خانوم داداش عرفانم دوتا بلوز فیلی و عروسک آنا ویه بارونی وکیف عروسکی خوشگل هم خاله زینب وداداش عرفان برام از آلمان سوغات آوردن
مامان نوشت:عشق انگار مرا تجزیه کردست به تو...