آیدا از ۳۶ تا ۳۷ ماهگی
سلام
این ماه رو خیلی خلاصه میشه گفت بازم آیدای بهانه گیر ؛دایم بهانه گیری میکنم در عین حالی که خیلی مهربونم وتوی کارای مربوط به بزرگترا دوست دارم مشارکت وکمک کنم وخیلی خوشحالم می کنه ولی جمع کردن ومرتب کردن اسباب بازی ووسایل خودم برام جذابیتی نداره
عاشق ترشی و خیار شور وزیتون وغوره شور وخصوصا کلم شور وترشم به کلم میگم کلمه!با غذا وشیر همچنان مشکل دارم مامانم بعد از صبحانه بهم یه لیوان شیر میده که یک ساعت طولش میدم تا بخورمش
روی هم رفته خیلی خانوم گل شدم
واما عکسها
۱۱ دی ماه خدا به من یه دختر دائی جدید داد به اسم ترنم
روز جشن ترنم من وبچه های مهمان
من وسوگند وثنا
یه شب عمو عباس دوست بابا با خانواده اومده بودن خونمون من مبینا دخترشون کلی بازی کردیم
یه شب مادر جون فاطمه خونمون بودن وکلی رفتیم تو کلبه بازی کردیم
امسال زمستون هوا خیلی سرد نیست ومن میرم تو حیاط چرخ بازی
من وعروسکام که خوابشون کردم
به محض دیدن لیوان شیر دست مامانم یه جا قایم میشم اینم یه بارش!!!
ومن که شکلات برداشتم ورفتم زیر میز قایم شدم
هرروز صبح میرم تو حیاط با گنجشکا چاق سلامتی می کنم وبراشون دونه میریزم تازه خودم هم از دونه هاشون می خورم
یه روز مامانم می خواست بره کلاس زبان وشرایط یه طوری شد که کسی نبود بمونم پیشش واسه همین منو برد کلاس خیلی دوست داشتم وخیلی هم دختر مودبی بودم در طول کلاس
ومن وعموجعفر
ومن که جدیدا علامت پیروزی رو یاد گرفتم
ویه روز خیلی خوب که خاله اینا اومدن پیشمون وبا بارانی به من خیلی خوش گذشت
اینجا بارانی داره به من حرکات ووشو رو یاد میده
من وبارانی وسوگندی
ویه بوس یهویی دختر خاله ای
واین عروسک خوشگل که اسمش رو گذاشتم سحر خاله جون به من وسوگند وباران یکی یدونه هدیه دادن
سلفی از خودم گرفتم
یه روز رفتم شهر بازی و خانوم توی شهر بازی ۶تاستاره رو لپام چسبوند که البته تابرسم خونه ۳تاش گم شد
ویه سورپرایز هم این ماه داشتم مادر جون فاطمه یه گردنبند اسمم رو برام هدیه گرفتن کاملا یهویی
مامان نوشت:عشق بانویم برای دوست داشتنت نه دل می خواهم نه دلیل همین هوای بودنت کافیست...